سیزدهمین دورهمی اجایلکافهگپ
The 13th Agile Cafe Gap Event
موضوع جلسه اجایلکافهگپ: رهبری و تیم سازی
سیزدهمین دورهمی اجایلکافهگپ با حضور پدرام کشاورزی، علی سخایی، عاطفه بنایی، امیر خان علی، امید دلفانی، مهسان قاسمی و مانی نیک روش با موضوع رهبری و تیمسازی برگزار شد.
روایت یک گفتگو درباره رهبری، فرآیند و سنجش تیم
جلسه با عجله شروع نشد.
نه کسی اسلاید آورد، نه کسی دنبال جمعبندی سریع بود.
سؤال اول ساده بود:
«وقتی میگیم رهبری، دقیقاً از چی حرف میزنیم؟»
چند ثانیه سکوت. بعد یکی گفت:
«لیدر کسیه که تصمیم نهایی رو میگیره.»
کسی دیگه مخالفت کرد:
«نه، کسیه که اجازه میده تیم تصمیم بگیره.»
کمکم مشخص شد مسئله «تصمیم گرفتن» نیست؛
مسئله اینه که چه کسی فضا و جهت تصمیمگیری رو میسازه.
به این نتیجه رسیدیم که رهبری یعنی:
شفاف کردن هدف
مشخص کردن اولویتها
و ساختن سیستمی که بدون حضور دائمی لیدر هم کار کنه
لیدر خوب، گلوگاه نیست؛
لیدر خوب، گلوگاهها رو میبینه.
وقتی صحبت از اسکرام مستر شد
یکی پرسید:
«پس اسکرام مستر دقیقاً چهکارهست؟ مدیر نیست، رهبره، ولی میگن خدمتگزار هم هست!»
بحث از اینجا جدیتر شد.
رهبر خدمتگزار یعنی کسی که:
جلو تیم راه نمیره
بالای سر تیم هم نمیایسته
کنار تیم میایسته و مراقب جریانه
اسکرام مستر قرار نیست مشکلها رو حل کنه؛
قرارِ کاری کنه مشکلها دیده و حلپذیر بشن.
اگر تیم بدون فشار بیرونی، خودش مسئولیت کیفیت و تحویل رو بپذیره،
اونوقت میشه گفت نقش درست اجرا شده.
ارزیابی؛ جایی که اختلاف نظر واقعی شروع شد
بحث ارزیابی که پیش اومد، فضا عوض شد.
یکی گفت:
«به نظرم این اسپرینت ضعیف بود.»
یکی دیگه جواب داد:
«من اصلاً این حس رو ندارم، اتفاقاً خوب پیش رفت.»
و دقیقاً همینجا همه متوجه شدیم مشکل کجاست.
اگر معیار مشخص نداشته باشیم،
ارزیابی تبدیل میشه به حس شخصی.
و حس شخصی نه قابل دفاعه، نه قابل تکرار.
یکی از مهمترین جملههای جلسه همینجا گفته شد:
«ما قبل از ارزیابی تیم، باید بدونیم با چی داریم خودمون رو میسنجیم.»
چرا بدون متدولوژی، ارزیابی معنی نداره؟
به این جمعبندی رسیدیم که:
ارزیابی بدون فریمورک،
یعنی هر بار با یک متر اندازه گرفتن.
فریمورک قرار نیست تیم رو محدود کنه؛
قراره زبان مشترک بسازه.
زبان مشترکی که به ما اجازه بده به جای:
«تو خوب کار نکردی»
بگیم:«این بخش از فرآیند درست کار نمیکنه»
در جلسه تأکید شد که فریمورک ارزیابی باید:
قابل تکرار باشه
قابل مقایسه در زمانهای مختلف باشه
تمرکزش روی سیستم باشه، نه افراد
چه چیزهایی باید در ارزیابی دیده بشه؟
به جای اسم بردن از ابزار یا متدولوژی خاص،
بحث رفت سمت ابعاد سنجش.
چند سؤال کلیدی روی میز اومد:
کارها کجا گیر میکنن؟
چقدر طول میکشه از درخواست تا تحویل؟
چقدر قولهامون قابل اعتماده؟
چند بار مجبور به بازکاری میشیم؟
آیا هر دوره بهتر از قبل میشیم یا فقط تکرار؟
اینجا مشخص شد:
ارزیابی سالم، عدد داره
ولی اسیر عدد نمیشه.
عددها باید سرنخ بدن، نه حکم صادر کنن.
Lean Thinking؛ وقتی فرآیند مهمتر از سرعت میشه
بحث که جلوتر رفت، پای Lean وسط اومد.
نه بهعنوان یک اصطلاح شیک،
بلکه بهعنوان یک سؤال ساده:
«کدوم بخش از کار ما واقعاً ارزش ایجاد میکنه؟»
هر چیزی که جواب این سؤال رو نداشته باشه،
یا اتلافه،
یا نیاز به بازطراحی داره.
Lean کمک کرد بفهمیم:
کندی تیم، همیشه به خاطر آدمها نیست؛
خیلی وقتها به خاطر طراحی بد جریان کاره.
Cycle Time و Lead Time؛ دو نگاه به یک واقعیت
وقتی صحبت از سرعت شد، یکی گفت:
«ما سریع کار میکنیم، ولی مشتری راضی نیست.»
اینجا تفاوت روشن شد:
Cycle Time، روایت تیمه
Lead Time، روایت مشتری
و اگر فقط یکیشون دیده بشه،
تصویر ناقص میمونه.
تیم ممکنه سریع باشه،
ولی اگر کار دیر شروع بشه،
مشتری این سرعت رو حس نمیکنه.
نمودارها؛ ابزار تصمیم، نه تزئین گزارش
آخر جلسه رسیدیم به دادهها.
سؤال این نبود که:
«چه ابزاری استفاده کنیم؟»
سؤال این بود:
«چه تصمیمی داریم میگیریم؟»
اینجا نقش کسی که هم داده رو میفهمه،
هم مسئله کسبوکار رو،
خیلی مهم شد.
جمعبندی این بود:
نمودار باید سؤال رو جواب بده
نه اینکه فقط گزارش رو قشنگتر کنه
جمعبندی نانوشته جلسه
جلسه با چکلیست تموم نشد،
اما با یک توافق ذهنی تموم شد:
رهبری یعنی ساختن سیستم
اسکرام مستر یعنی مراقبت از جریان
ارزیابی بدون فریمورک، فقط نظر شخصیه
داده وقتی ارزش داره که منجر به تصمیم بشه
و شاید مهمترین نتیجه این بود:
تیمی که خودش رو درست میسنجه،
کمکم یاد میگیره خودش رو درست رهبری کنه.




