متن اپیزود از طبیعت تا محصول | مسیر حرفهای آصف پورمعصومی در دنیای پروداکت
در این اپیزود با آصف پورمعصومی معاون محصول شرکت یوتراوز همراه میشوم تا در مورد ماجراهایی که داشته تا به عنوان مدیر محصول شروع به کار کند صحبت کنم.
در این سری از مهمانها سه سوال مشخص میپرسم: ۱. چه اتفاقهایی باعث شد در این حرفه مشغول به کار شوید؟ ۲. الان چه حسی از بودن در این حرفه دارید؟ ۳. در آینده فکر میکنید به چه کاری مشغول باشید و آینده صنعت را به چه شکل میبینید؟
اجرا: پدرام کشاورزی، اسکرام مستر حرفه ای
مهمان: آصف پورمعصومی، مدیر محصول
تدوین: پانتهآ شهریاری
اجایل گپ را میتوانید از طریق شبکههای اجتماعی لینکدین، اینستاگرام و تلگرام دنبال کنید.
بخش اول: مقدمه و شروع گفتگو
سلام و درود به همهی شنوندههای خوب «اجایل گپ»
من پدرام کشاورزی هستم و امروز با یه اپیزود دیگه از فصل چهارم پادکست همراهتون هستم.
توی این فصل، همونطور که میدونید، قراره با آدمهای مختلفی صحبت کنیم که توی مسیر حرفهایشون، فراز و نشیبهای زیادی داشتن و امروز به جایگاه قابل توجهی توی دنیای چابکی و محصول رسیدن.
مهمون امروز ما کسیه که قراره باهامون دربارهی گذشتهی کاریش، وضعیت فعلیاش، و آیندهای که برای خودش توی این مسیر متصوره صحبت کنه. خوشحالیم که آصف پورمعصومی عزیز رو امروز در کنارمون داریم.
آصف جان، خیلی خوش اومدی. لطف میکنی اول خودت رو معرفی کنی و بگی الان کجا مشغولی؟
– سلام پدرام جان، وقتت بخیر. خیلی خوشحالم که توی این اپیزود در خدمتت هستم. من آصف پورمعصومی هستم، حدود ۱۷ ساله که توی صنعت نرمافزار کار میکنم. توی این مدت، نقشها و تجربههای مختلفی رو داشتم. تحصیلاتم هم در سه مقطع مهندسی، ارشد و دکترا در حوزه مهندسی بوده. الان هم در شرکت یوتراک بهعنوان VP Product یا معاون محصول فعالیت میکنم. خیلی ممنونم که دعوتم کردی، امیدوارم گفتگوی جذابی پیش رو داشته باشیم.
مطمئنم که این اتفاق میافته آصف جان. چون وقتی داشتم رزومهات رو مرور میکردم، دیدم نکات خیلی جالبی توش هست که حتی شاید خودت هم الان دقیق یادت نباشه. به همین خاطر این مصاحبه تنظیم شده که به شکل روایی، این مسیر رو با هم مرور کنیم.
برای دوستانی که تازه به این فصل پادکست پیوستن، یه توضیح کوچیک بدم: توی این فصل ما با آدمهایی که تو حوزه پروداکت فعالیت دارن صحبت میکنیم. ساختار گفتگو حول سه سؤال محوریه:
۱. گذشتهشون چی بوده و چه مسیری رو طی کردن تا به وضعیت فعلی رسیدن؟
۲. الان کجا هستن؟ چه چالشهایی دارن و چطور باهاش کنار میان؟
۳. آیندهای که برای خودشون توی این مسیر تصور میکنن، چیه؟
هدفمون از این گفتگوها اینه که الهامبخش باشه برای بقیه؛ هم اونایی که توی مسیر پروداکت هستن، هم کسایی که دنبال مسیر خودشونن و شاید تازه اول راه باشن. خب آصف جان، بریم سراغ سؤال اول. اگر بخوای از گذشتهات برامون بگی، دوست داری از کجا شروع کنی؟
– خیلی ممنون پدرام جان. اگه اجازه بدی، برای شروع از یه سخنرانی معروف الهام بگیرم؛ همون سخنرانی معروف استیو جابز توی مراسم فارغالتحصیلی دانشگاه استنفورد. اون سخنرانی رو دیدی؟
راستش کامل نه، فقط بخشهایی ازش رو شنیدم.
– خب اون سخنرانی خیلی خلاصهست ولی مفهومی عمیق داره. یکی از بخشهاش به اسم "Connecting the Dots" معروفه؛ یعنی متصل کردن نقاط زندگی. استیو جابز توی اون قسمت میگه: ما توی زندگی با نقاطی مواجه میشیم، با اتفاقاتی که شاید اون لحظه متوجه اهمیتشون نشیم، اما بعدها که به عقب نگاه میکنیم، میفهمیم که همهی اون نقطهها کنار هم ما رو رسوندن به جایی که الان هستیم.
این باور بهمون اعتمادبهنفس میده که دنبال علاقههامون بریم. منم دوست دارم از اون نقاط مهم زندگیم شروع کنم تا برسیم به اینکه چطور تصمیم گرفتم وارد مسیر مدیریت محصول بشم.
عالیه! دقیقاً همون چیزیه که میخواستم بشنوم. خب بریم سراغ اون نقطههای تأثیرگذار.
بخش دوم: از کودکی تا ورود به صنعت نرمافزار
– اولین فصلی که به نظرم نقش مهمی توی مسیر من داشته، دوران کودکیامه. من تو یکی از شهرهای شمالی ایران به دنیا اومدم و تقریباً ده سال اول زندگیم رو اونجا، تو دل طبیعت گذروندم. اون زمان هنوز خبری از موبایل و بازیهای کامپیوتری نبود، یا اگه هم بود، ما نداشتیم!
به همین خاطر بیشتر وقتم توی طبیعت میگذشت؛ چیزهای مختلف میساختم، از تیرکمان و بادبادک گرفته تا قایقهایی که حرکت میکردن. توی ساختن، غرق میشدم و کلی کیف میکردم.
بودن تو طبیعت یه تأثیر عمیق دیگه هم داشت: من رو تبدیل کرد به یه ناظر دقیق. چون کار دیگهای نداشتم، یاد گرفتم خوب ببینم، خوب بشنوم و با دقت به جزئیات توجه کنم. به نظرم همین دیدن و شنیدن عمیق، باعث شد حس خلق کردن و ساختن تو وجودم پرورش پیدا کنه.
یه ویژگی دیگه هم تو همون دوران کودکیم پررنگ شد؛ علاقهام به هنر. یادمه ساعتهای زیادی از وقتم صرف نقاشی کشیدن میشد. توی خانوادهی پدریم هم این ذوق هنری زیاد بود، مخصوصاً بین پسرعموها و دخترعموها. هنوزم اگه یه کاغذ و خودکار جلو دستم باشه، ناخودآگاه شروع میکنم به طراحی کردن.
این سه ویژگی—میل به ساختن، دیدن و شنیدن دقیق، و ذوق هنری—به نظرم ریشههای اصلی مسیر فعلیم هستن.
– بعد از اون دوران، ما مهاجرت کردیم و اومدیم مشهد. یه نقطهی تأثیرگذار دیگه توی زندگی من توی دوران دبیرستان شکل گرفت؛ درس کارگاه کامپیوتر. برای اولین بار اونجا کامپیوتر رو از نزدیک دیدم. خیلیها اون زمان هنوز کامپیوتر شخصی نداشتن، ما رو با سرویس میبردن یه جای دیگه تا بتونیم با سیستمها کار کنیم.
یادمه اولین برنامهای که نوشتم، یه پیغام ساده روی صفحه نشون میداد و یه بوق میزد. همین تجربهی کوچیک، من رو شگفتزده کرد. حس ساختن دوباره برگشت—این بار توی یه محیط دیجیتال.
همین تجربه باعث شد که توی انتخاب رشتهی دانشگاهیم، مهندسی نرمافزار رو انتخاب کنم. در نهایت هم تو دانشگاه فردوسی مشهد، مهندسی نرمافزار خوندم.
– تو دوران کارشناسی، یه اتفاق خیلی مهم افتاد که خیلی روی شخصیت حرفهای من اثر گذاشت. من وارد یه شرکت نوپا شدم که فقط سه نفر آدم داشت. شرکت که چه عرض کنم، یه اتاق تو مرکز رشد دانشگاه بود. ولی اون سه نفر، آدمهایی بودن که بهجرأت میتونم بگم از بهترینهای برنامهنویسی ایران بودن.
هرچند ورودم به اون فضا راحت نبود. فشار زیادی روم بود، زبان برنامهنویسیای که بلد بودم فرق داشت، پروژهای که روش کار میکردن سنگین بود، و انتظارات بالا. ولی با صبر و تلاش، تونستم تو اون فضا جا بیفتم و رشد کنم.
۸ سال توی اون شرکت موندم. از پشتیبان فنی شروع کردم، رفتم سمت بکاند، فرانتاند، مدیریت پروژه، و حتی عضو هیئتمدیره شدم. هرجا که لازم بود کمک میکردم چون واقعاً حس مالکیت به اون مجموعه داشتم. اونجا برام مثل یه مدرسهی واقعی بود؛ مدرسهی کار، تجربه و زندگی حرفهای.
– همزمان با کار، ادامهی تحصیلم رو هم پیش بردم. ارشد خوندم و به خاطر پایاننامه، مهارتهام توی ریسرچ و تحقیق بالا رفت. بعدشم وارد مقطع دکترا شدم و روی موضوعی کار کردم به اسم Process Mining؛ ترکیبی از تحلیل داده و تحلیل فرایندهای کسبوکار.
سال ۹۴، برای فرصت مطالعاتی رفتم کانادا. اون تجربه نگاه منو به دنیا، محصول و داده خیلی تغییر داد. وقتی برگشتم، تصمیم گرفتم از شرکت قبلی جدا شم و وارد فاز جدیدی از زندگی حرفهایام بشم.
بخش سوم: از پروژههای ملی تا ورود به یوتراوس
– بعد از برگشت از کانادا، دیگه ارتباطم با شرکت قبلی بهطور کامل قطع شده بود. اون زمان—سال ۹۵—فضای استارتاپی تو ایران حسابی داغ شده بود. حتی خیلیها از خارج برمیگشتن ایران تا استارتاپ خودشون رو راه بندازن یا به تیمهایی که تشکیل شده بودن ملحق بشن.
منم تحت تأثیر همین فضا قرار گرفتم و ایدهای تو ذهنم داشتم برای راهاندازی یه استارتاپ تو حوزهی تحلیل داده و پردازش متن—موضوعی که مرتبط با تحقیقاتم توی ارشد و دکترا بود. ولی خب اون استارتاپ به ثمر نرسید.
همون سال، وقتی از دکترا فارغالتحصیل شدم، بهصورت مستقیم وارد یه پروژهی ملی شدم، در قالب همکاری صنعت و دانشگاه. نقش من، مدیر پروژه بود. تیمی دهنفره داشتیم و با یه وزارتخونه دولتی در ارتباط بودیم.
واقعیت اینه که اون پروژه هم از جنس محصول بود، ولی به خاطر نوع قرارداد و ساختار دولتیای که داشت، بیشتر شبیه پروژههایی با محدوده و زمان مشخص بود. ما زحمت زیادی برای اون پروژه کشیدیم. پیچیده بود، تلاش کردیم که پویایی درونی توش باشه و یه کار با کیفیت تحویل بدیم. اما...
هیچوقت کسی نیومد اون پروژه رو تحویل بگیره!
– این تجربه، متأسفانه برای من تکراری بود. یه پروژهی مشابه دیگه هم تو سال ۹۰ داشتم که همون وضعیت پیش اومد: با دو تا وزارتخونه همکاری کرده بودیم، حدود ۳۰ نفر درگیر بودن، پروژه تموم شد، مستندات هم آماده شد، ولی باز هم کسی برای تحویل گرفتن پروژه نیومد. حتی وقتی ایمیل زدیم، تنها چیزی که خواستن این بود که لوگوی اون نهاد رو بذاریم روی اپلیکیشن. همین!
پدرام جان، خودت هم تجربهی مشابهی گفتی—از پروژهای که توی زمینه برج فناوری داشتی و چقدر با اشتیاق روش کار کردی ولی در نهایت اون پیشنهاد و نگاه نو کنار گذاشته شد و تصمیمات قبلی اجرا شد. اینجور پروژهها، هرچند از بیرون موفق به نظر میان، ولی برای تیمهای اجرایی میتونه واقعاً دلسردکننده باشه.
– بعد از اون پروژهی دو ساله، تصمیم گرفتم عمیقتر برم سراغ حوزهای که توی دکترا روش کار کرده بودم—داده. اونجا بود که بهصورت کاملاً اتفاقی با «یوتراوس» آشنا شدم.
درواقع اون زمان ایدهای داشتم توی ذهنم برای راهاندازی یه کسبوکار در حوزه گردشگری و دادههای مرتبط با اون. تو همین مسیر، با یوتراوس آشنا شدم و در نهایت بهعنوان Data Scientist وارد سازمان شدم. وظیفهی اصلی من، تشکیل یه تیم تحلیل داده بود برای تحلیل هوشمند دادههای گردشگری.
اما وقتی وارد شدم، دیدم دادهای وجود نداره! بنابراین، قدم اول این بود که زیرساخت جمعآوری داده رو بسازیم—یه سیستمی که بتونه اطلاعات رو جمع کنه، پالایش کنه، و وارد دیتابیسهای Big Data بشه.
در کنارش تیم تحلیل رو هم راه انداختیم. تا اینکه سال ۹۹، به خاطر چالشهایی که در دپارتمان محصول یوتراوس وجود داشت، ازم خواسته شد که بهعنوان مدیر محصول به اون بخش منتقل بشم. اینجا بود که یه پله بالاتر رفتم و وارد فضای مدیریت محصول شدم.
از اون زمان تا حالا، یعنی از ۱۴۰۰ به بعد، ما تجربههای زیادی به دست آوردیم. افراد مختلفی به تیم اضافه شدن، چالشهای زیادی رو پشت سر گذاشتیم و کلی یاد گرفتیم.
نقطهی پنجم و شاید یکی از مهمترین نقاط اتصال مسیر من هم همینجا شکل گرفت.
– پدرام، شاید برات جالب باشه بدونی که یه جرقهی خیلی مهم توی این تغییر نگرش، از همین پادکست «اجایل گپ» شروع شد! یکی از دوستام این پادکست رو برام فرستاد. اولش وقت نمیکردم گوش بدم، ولی بالاخره یه روز تو مسیر نشستم و گوش دادم. چند دقیقه که گذشت، گفتم "واو! این دقیقاً همون چیزیه که دلم میخواست بشنوم."
اون اپیزود رو چند بار گوش دادم، کامنت گذاشتم، و حس کردم این مسیر، مسیریه که میخوام با آگاهی بیشتر توش ادامه بدم.
بخش چهارم: حالِ مدیریت محصول در ایران، از زبان یک VP Product
– خب پدرام جان، حالا برسیم به وضعیت فعلی. یعنی الان که من توی نقش VP محصول یوتراوس هستم، چه چالشهایی وجود داره، و اصلاً صنعت پروداکت تو ایران کجای کاره؟
یه واقعیت مهم اینه که ما تو حوزه فناوری، مخصوصاً آیتی، نسبت به کشورهای پیشرو چندین سال فاصله داریم. این فاصله رو تو مقاطع مختلف حس کردیم. مثلاً همون دورهای که تلگرام بسته شد و شرکتها شروع کردن به ساخت جایگزینهای داخلی. منابع مالی هم گرفتن، ولی زیرساختها اونقدری نبود که بتونه پاسخگو باشه.
الانم، تو خیلی از شرکتها، بخش زیادی از زمان مدیر محصول صرف مسائل فنی و زیرساختی میشه. در حالی که همه میدونیم وظیفهی اصلی Product Manager اینه که «ارزش خلق کنه»، نه اینکه تو باتلاق فنی گیر بیفته.
– خلق ارزش یعنی چی؟ یعنی شناخت دقیق نیازهای مشتری، تعامل مستمر با اونها، و ساخت سریع MVP، گرفتن فیدبک، اصلاح و تکرار. ولی وقتی زیرساخت فنی ضعیف باشه یا درگیر چالشهای معماری، مقیاسپذیری، یا حتی کمبود داده بشیم، اون تمرکز از بین میره.
شرکتهایی هستن که تونستن از این مرحله عبور کنن، ولی بهنظرم هنوز تعدادشون کمه.
در مقایسه، تو کشورهای دیگه مثل آمریکا یا حتی هند، شما با کمک سرویسهای آماده میتونی خیلی راحت MVP رو بالا بیاری. از Shopify برای ویترین استفاده میکنی، از PayPal برای پرداخت، Google Sheets برای انبارداری، و سریع میری برای اعتبارسنجی ایدهات.
ما هنوز از اون نقطه فاصله داریم. حتی موضوع مهمی مثل دادهمحور بودن هم تو شرکتهای ایرانی به چالش کشیدهست. چون اگر دادهای ذخیره نشه، یا ساختاری برای ثبت و تحلیلش وجود نداشته باشه، اصلاً امکان تحلیل وجود نداره.
– پدرام یه سؤال شخصی ازم پرسید: از ۱ تا ۵، به خودت تو زمینهی Value Creation چه نمرهای میدی؟
صادقانه بگم: شاید ۲ یا نهایتاً ۳. چون منم از این فضا مستثنا نیستم. وقتی سازمان زیر فشار تکنولوژی و تحویلدادن پروژههاست، ناخودآگاه تمرکز میره روی دلیوری، نه ارزش.
این به معنی ضعف در فرهنگ سازمانی نیست، بلکه نشون میده زیرساخت تولید و تحویل هنوز با موانعی همراهه. مثلاً استفاده از تکنولوژیهای پیشرفته مثل Microservices یا Micro Frontends، خیلی وقتا به خاطر نیاز واقعی نیست، بلکه بهخاطر مد بودن یا ترس از عقب افتادن تو بازار انجام میشه.
اینجا نقش مدیران فنی و مدیران محصول خیلی پررنگ میشه. باید بدونیم چرا داریم از یه فناوری استفاده میکنیم. چون اسکرام هم همینو میگه: از همون ابتدا نباید یه معماری سنگین بچینیم، فقط بهاندازهی نیازمون جلو بریم.
– پدرام هم یه نکتهی جالب گفت: گفت خیلی وقتا خود دولوپرها هم دنبال تکنولوژیهای جدید میرن، یا از ترس جا موندن دچار فومو (Fear of Missing Out) میشن. اینم درسته. ولی اگه تیم نتونه بهصورت جمعی به یه بلوغ فکری برسه، نتیجهش این میشه که انرژی زیادی صرف بازی با ابزارها میشه، نه ساخت محصولی باارزش.
بخش پنجم: نگاه به آینده | از خودشناسی تا استاندارد جهانی محصول
– پدرام ازم پرسید: آصف، چه آیندهای برای خودت میبینی؟ و آیندهی مدیریت محصول به کجا میره؟
راستش، توی این سالهای اخیر یه خودآگاهی خیلی جدی توی من شکل گرفته. و با تمام وجودم دوست دارم تو این مسیر عمیق بشم.
منظورم از عمیق شدن این نیست که فقط تو چند تا شرکت بزرگ کار کنم یا عنوانهای بزرگتری بگیرم، نه؛ دوست دارم اونقدر تو این مسیر عمیق شم که خودم تبدیل بشم به یک "استاندارد" توی حوزهی مدیریت محصول.
میخوام نقشم در خلق محصول، یه اثر ماندگار باشه. برای همین دارم همهی تلاشم رو میکنم که روی دانش خودم سرمایهگذاری کنم—وقت بذارم، مطالعه کنم، تجربههای متنوع کسب کنم، و پیوسته در حال رشد باشم.
– تو همین چند ماه اخیر، به همراه چندتا از دوستان خوبم توی مشهد، یه رویداد به اسم «از نو» راه انداختیم؛ رویدادی که با دید تازهای به خلق محصول نگاه میکنه. میخوایم توی اون رویداد، روی زوایایی تمرکز کنیم که توی سازمانها معمولاً کمتر دیده میشن. چراغ قوه بندازیم روی بخشهایی از محصول که اغلب تو سایه میمونن و فراموش میشن.
این جنس فعالیتها برام خیلی مهمه و دوست دارم ادامهش بدم. چون معتقدم از مسیر همین کارهای جمعی و تجربههای بومی، میشه به رشد واقعی رسید.
– اما دربارهی آیندهی صنعت پروداکت، مخصوصاً با ظهور هوش مصنوعی: واقعیت اینه که AI داره تمام صنایع رو متحول میکنه—از برنامهنویسی گرفته تا بازاریابی و مدیریت. ولی تهدید AI برای نقشهایی مثل مدیر محصول، کمتر از مثلاً دولوپرهاست. چرا؟ چون مدیریت محصول یه شغل چندوجهیه؛
یه PM خوب باید هم ذهن تحلیلی داشته باشه، هم درک انسانی بالا، هم توانایی تصمیمگیری توی فضای ابهام.
AI توی بعضی از این وجوه میتونه خیلی کمک کنه—مثل تحلیل بازار، آنالیز رقبا، تولید گزارشها، حتی پیشنهادهای مبتنی بر داده. ولی هنوز خیلی از جنبههای انسانی و شهودی تصمیمگیری قابل جایگزینی نیست. در نتیجه، PMهای آینده کسایی هستن که بلد باشن با AI همزیستی کنن و ازش بهدرستی استفاده کنن.
– اینجاست که نقش خلاقیت پررنگتر از همیشه میشه. همونطور که یه خانم نویسندهی خارجی گفته بود: «من آرزو دارم AI ظرفها رو بشوره تا من وقت داشته باشم خلاق باشم.»
تکنولوژی باید بهمون زمان بده تا به زندگی، آدما، و ایدههامون بیشتر برسیم. وقتی از خلاقیتمون استفاده میکنیم، به شعف میرسیم—چه تو خلق یه محصول، چه تو خلق یه لحظهی خوب برای خودمون و اطرافیان.
AI یه ابزار قدرتمنده. ولی این ما هستیم که باید تصمیم بگیریم ازش برای خلق لذت، معنا، و ارتباط بیشتر استفاده کنیم، نه برای دور شدن از خودمون.
– پدرام جان، آخر صحبتهام فقط میخوام بگم ممنونم که این فضا رو ساختی. «اجایل گپ» فقط یه پادکست نیست؛ یه جریان فکریه که داره صدای آدمهای مختلف رو به گوش هم میرسونه، الهام میده، و یه جور همافزایی واقعی ایجاد میکنه.
جمعبندی پادکست از زبان پدرام کشاورزی
واقعاً گفتوگوی جذاب و متفاوتی بود. ازت ممنونم آصف جان که وقت گذاشتی، با ما صادقانه حرف زدی، و مسیرت رو با همهی بالا و پایینهاش تعریف کردی.
از شما شنوندههای عزیز هم دعوت میکنم حتماً کامنت بذارید—نظرتون، تجربههای مشابه، یا حتی انتقاد. قول میدم همهی کامنتها رو میخونم و سؤالات خوبی که بدید، توی اپیزودهای بعدی از مهمونها میپرسم.
در ضمن، اگر دوست دارید محصول خلاق خودتون رو توی «اجایل گپ» معرفی کنید، خوشحال میشم با من در تماس باشید. تلگرام، لینکدین یا هر کانالی که راحتترید.
و در پایان، تشکر ویژه دارم از همسرم، پانتهآ شهریاری عزیز، برای ادیت این اپیزود.
تا قسمت بعدی، خداحافظ و برقرار باشید.
Share this post