Agile Gap | اجایل گپ
اجایل گپ | Agile Gap
‫ چطور PSM III گرفتم؟ با پدرام کشاورزی و جواد بطحایی
0:00
-55:10

‫ چطور PSM III گرفتم؟ با پدرام کشاورزی و جواد بطحایی

‫در این قسمت پدرام کشاورزی در مورد نحوه گرفتن مدرک PSM III و چالش‌هایی که دارد صحبت می‌کند
پادکست اجایل گپ - کاور اپیزود ‫ چطور PSM III گرفتم؟ با پدرام کشاورزی و جواد بطحایی

در این اپیزود درباره این صحبت می‌کنم که چه مسیری را طی کردم تا PSM III بگیرم. این اپیزود مناسب اسکرام مسترهایی هست که مشتاق هستند در این راه قدم بردارند. امیدوارم برایتان مفید باشد. از دوست عزیزم، جواد، سپاسگزارم که به من در اجرای این اپیزود کمک کرد.

اجرا: سید محمد جواد بطحایی، برنامه‌نویس ارشد

مهمان: پدرام کشاورزی، اسکرام مستر حرفه ای

‫تدوین: پانته‌آ شهریاری


سلام به همه‌ی شنوندگان خوب «اجایل‌گپ».
من محمدجواد بطحایی هستم و این‌بار جای من و پدرام عوض شده؛ من نقش مصاحبه‌گر را دارم و پدرام قرار است درباره‌ی مسیر «PSM III» و تجربه‌اش از آزمون‌ها صحبت کند. موضوع اولین پرسش هم برای دوستانی آشناست که PSM I و PSM II را گرفته‌اند: تفاوت PSM III با مدارک قبلی چیست، چه مسیری باید طی شود و دقیقاً چه چیزهایی یاد می‌گیریم؟

سلام پدرام جان، خیلی خوشحالم کنارمی.

قربانت، مرسی. خوشحالم یک‌بار هم که شده جای مصاحبه‌شونده نشستم! مدتی به خودم و «اجایل‌گپ» استراحت داده بودم؛ پیشنهاد تو باعث شد برگردیم و درباره‌ی مسیر PSM III، چالش‌ها و تجربه‌های مسیر حرف بزنیم؛ شاید برای دوستانی که می‌خواهند به این سمت بروند مفید باشد.

سؤال اول: اگر به سختی آزمون‌ها از ۱۰۰ نمره بدهی، PSM I، PSM II و PSM III را چطور مقایسه می‌کنی؟

به‌نظر من از میان این سه، PSM II «به‌شرط درک عمیق اسکرام» آسان‌تر است. ساختارش حدود ۳۰ سؤال با زمان نسبتاً بلند است (من وقتی امتحان دادم، تمام پاسخ‌ها را زدم و حتی نزدیک به دو ساعت هم وقت اضافه آوردم).
در مقابل، PSM I برایم چالشی‌تر بود: ۸۰ سؤال در ۶۰ دقیقه؛ سرعت خواندن و تصمیم‌گیری بسیار مهم است. بار اول با نمره‌ی حدود ۸۷٫۵ پاس کردم، اما بعدها دوباره (برای محک‌زدن) شرکت کردم و ۱۰۰ شدم—بااین‌حال باز هم استرس PSM I از PSM II بیشتر بود. خلاصه: PSM II مفهومی‌تر است و وابستگی کمتری به زمان و ظرافت‌های زبانی دارد؛ PSM I «کنکوری‌تر» است و مدیریت زمان در آن تعیین‌کننده است.

اما PSM III: جنس آزمون کاملاً متفاوت است. طبق آخرین تغییرات، همه‌ی سؤالات تشریحی است (سؤالات تستی/درست‌نادرست که قبلاً معدود بودند، حذف شده‌اند). الان حدود ۲۴ سؤال تشریحی دارید و مجموعاً چیزی در حدود ۱۵۰ دقیقه زمان؛ یعنی به‌طور میانگین برای هر سؤال ۵ تا ۶ دقیقه. چالش اصلی این‌جاست: معمولاً یک سناریوی واقعی از تیم یا سازمان توصیف می‌شود و از شما—به‌عنوان اسکرام‌مستر—می‌خواهد چه توصیه‌ای می‌کنید. باید مسئله را بر اساس تئوری و قواعد اسکرام تحلیل کنید، نقاط اصابت را پیدا کنید، استدلال بیاورید چرا و چگونه این راهکار را پیشنهاد می‌کنید و نشان دهید می‌توانید موقعیت‌های پیچیده را با اتکا به اسکرام تحلیل، بازرسی و انطباق دهید و به یک راه‌حل عملی برسید.

دقیقاً، اصل ماجرای PSM III این است: باید بتوانی در کمترین زمان و با کمترین تعداد کلمات، بیشترین معنا و دقت را منتقل کنی. یعنی همزمان هم اسکرام را عمیق درک کرده باشی، هم توانایی «نوشتن استدلالی» و دقیق به زبان انگلیسی را داشته باشی. به همین خاطر خیلی‌ها وقتی وارد این مسیر می‌شوند تازه متوجه می‌شوند که چالش اصلی فقط اسکرام نیست؛ بلکه زبان، رایتینگ و حتی مهارت‌های جانبی هم تعیین‌کننده‌اند.

من خودم اول فکر می‌کردم نوشتن انگلیسی‌ام بد نیست. اما وقتی به زمان محدود رسیدم، دیدم چقدر فشار می‌آورد. شبیه آزمون آیلتس است، مخصوصاً بخش Writing. باید بتوانی در چند دقیقه جمله‌های کوتاه، دقیق، فلسفی و پرمعنا بسازی. همین باعث شد نزدیک دو سال در این مسیر باشم و سه بار آزمون بدهم:

  • بار اول با فاصله‌ی زیاد رد شدم،

  • بار دوم هم—با وجود آمادگی بیشتر—باز رد شدم،

  • اما بار سوم که تقریباً ضربتی و با آمادگی کامل رفتم، بالاخره پاس شد.

فاصله‌ی بین بار اول و دوم حدود ۹ تا ۱۲ ماه بود، اما بین بار دوم و سوم کمتر از یک ماه. یعنی همان‌طور که گفتم، وقتی می‌بینی ضعف کجا بوده، اگر سریع اصلاحش کنی می‌توانی نتیجه بگیری.

یکی از بزرگ‌ترین ضعف‌های من سرعت تایپ بود. همیشه آرزو داشتم تایپ ده‌انگشتی بلد باشم. در این مسیر دیدم اگر درستش نکنم، زمان آزمون کم می‌آورم. برای همین رفتم سراغ تمرین. یک محصول ایرانی عالی پیدا کردم به اسم Taypo که با گیمیفیکیشن خیلی خوب یاد می‌دهد. چند ماه با آن تمرین کردم تا به جایی رسیدم که حتی مدرک سرعت تایپ گرفتم: حدود ۴۰ کلمه در دقیقه، بعد بالاتر هم رفتم تا ۵۰. بعد هم رفتم سراغ وبسایت‌های خارجی و تست‌های کاستومایز ساختم. می‌دانی موضوع تست چه بود؟ Scrum Guide! چرا؟ چون می‌خواستم ناخودآگاه با همان کلماتی که در آزمون استفاده می‌شود تمرین کنم.

نتیجه؟ الان حتی با انگشت کوچک هم تایپ می‌کنم، بدون نگاه به کیبورد. این مهارت کمک بزرگی بود، چون در آزمون PSM III هیچ فرصتی برای مکث یا تایپ کند نداری.

پس مسیر فقط خواندن اسکرام نیست. باید هوشیار باشی ببینی کجا ضعف داری و آن را قوی کنی. برای من زبان، رایتینگ و تایپ مهم‌ترین‌ها بودند.

و یک نکته‌ی دیگر: ترس از شکست. آزمون‌های PSM III ارزان نیستند. همین هزینه‌ی بالا باعث می‌شود آدم بترسد که نکند دوباره رد شود. من هم همین حس را داشتم. اما وقتی توانستم شکست را بخشی از مسیر ببینم و از هر بار یاد بگیرم، آن موقع پیشرفت واقعی شروع شد.

برای مثال، فرض کنید هزینه آزمون PSM I که پیش‌تر ۱۵۰ دلار بود، اکنون به ۲۰۰ دلار رسیده است. آزمون PSM II همچنان ۲۵۰ دلار است، اما PSM III به‌یک‌باره به ۵۰۰ دلار افزایش یافته و هزینه‌اش دو برابر شده است. با توجه به شرایط اقتصادی ایران، پرداخت چنین مبالغی برای من فشار زیادی داشت و تصور اینکه این هزینه را بپردازم و نتیجه‌ای نگیرم، بسیار سخت بود.

در آزمون اول، جواد، آن‌قدر مضطرب بودم که حتی وسط امتحان ایده‌های عجیبی به ذهنم رسید و همان لحظه تصمیم گرفتم اجرا کنم. مثلاً آن زمان که هوش مصنوعی تازه مطرح شده بود، یک مانیتور دوم گذاشته بودم تا با ChatGPT کار کنم و کمک بگیرم. اما به‌طور کامل شکست خورد. چرا؟ چون اولاً پاسخ‌های بسیار بلندی می‌داد، حتی وقتی از قبل به او گفته بودم کوتاه جواب بده. ثانیاً زمان آزمون بسیار محدود است و به هیچ‌وجه امکان مدیریت این روش وجود نداشت.

باید بگویم PSM III یکی از بهترین طراحی‌های آزمون‌هایی است که تا به حال دیده‌ام، به‌گونه‌ای که عملاً هیچ راهی برای تقلب وجود ندارد. نتیجه این شد که آزمون را با نمره ۵۶ درصد تمام کردم و در حالی که حداقل نمره قبولی ۸۵ درصد است، مردود شدم.

بعد از آن با خودم فکر کردم اشتباه اصلی‌ام این بود که به‌جای اعتماد به دانش و تجربه شخصی، تکیه بر ابزارهای بیرونی مثل هوش مصنوعی کردم. نکته مهم اینجاست که حتی فیدبکی که پس از آزمون از Scrum.org دریافت می‌کنید ـ که واقعاً ارزشمند و بی‌نظیر است ـ دیگر برایم مفید نبود. چرا؟ چون به‌دلیل استفاده از ChatGPT بخشی از پاسخ‌ها اصلاً منعکس‌کننده سطح واقعی دانش من نبود و در نتیجه فیدبک با ضعف‌ها و شکاف‌های واقعی من تطابقی نداشت.

می‌خواهم بگویم اگر کسی به ذهنش برسد که از چنین ابزارهایی استفاده کند، باید بداند که این کار در عمل فقط باعث هدر رفتن هزینه می‌شود؛ چرا که دست‌کم ارزش فیدبک آزمون از بین می‌رود، در حالی که همان فیدبک می‌تواند دقیقاً نشان دهد که شکاف‌های دانشی شما کجاست.

خلاصه اینکه در این مسیر با گروهی همراه شدم که همه‌ی اعضا هدفشان شرکت در آزمون بود. گروه جالبی بود و به‌طور ناخودآگاه شکل گرفت. حدود سه تا چهار ماه به‌صورت منظم فعالیت می‌کردیم؛ خودمان سؤال طرح می‌کردیم، به آن‌ها پاسخ می‌دادیم و سپس در موردشان بحث می‌کردیم. تجربه‌ای بسیار جذاب بود. پس از پایان آن گروه، من هم تایپ کردن را به‌خوبی تمرین کرده بودم و چندین بار برای خودم سؤال طراحی کرده بودم. حتی به جایی رسیده بودم که می‌توانستم خودم سؤال‌های تازه‌ای طرح کنم. واقعاً موضوع پیچیده‌ای نیست؛ کافی است به مسائلی که در شرکت‌ها می‌بینید توجه کنید. همین موارد می‌توانند سؤال آزمون باشند. بنابراین چندان دور از ذهن نیست؛ کافی است آن‌ها را مقابل خود بگذارید و با استفاده از اسکرام توضیح دهید که چگونه می‌توانید مسئله را با اسکرام حل کنید. در واقع با تکیه بر تئوری اسکرام خودتان را برای آزمون PSM آماده می‌کنید.

اما پرسش مهمی برایم پیش آمد: آیا پاسخ‌ها باید یکتا باشند؟ یعنی اگر کسی سؤالی طراحی کند، یک پاسخ واحد دارد یا ممکن است تصحیح‌کننده به دو یا سه پاسخ نمره بدهد؟ واقعیت این است که پاسخ‌ها واحد نیستند. هرکس لحن خود را دارد و همین برایشان ارزشمند است که با زبان خودتان توضیح دهید. یکی از درس‌هایی که گرفتم همین بود. من ابتدا فکر می‌کردم استفاده از زبان خودی یعنی حتی اصطلاحاتی مثل «بازرسی (Inspection)»، «شفافیت (Transparency)» و «انطباق (Adaptation)» را هم نباید به‌کار ببرم. اما متوجه شدم این برداشت اشتباه است. برعکس، به‌کار بردن اصطلاحات کلیدی اسکرام بسیار مهم است، زیرا هم با متن اصلی سازگار است و هم انسجام ایجاد می‌کند. مقصود از «زبان خودتان» این است که متن اسکرام گاید را کپی نکنید، بلکه آن را با بیان خود بازگو کنید. مثلاً وقتی می‌خواهید «جلسه‌ی روزانه (Daily Scrum)» را توضیح دهید، لازم نیست تعریف دقیق اسکرام گاید را تکرار کنید؛ کافی است همان معنا را با ادبیات خود منتقل کنید.

البته بهتر است عامدانه گاهی از عبارات متفاوت استفاده کنیم تا به عادتِ تکرار متن اصلی گرفتار نشویم. با این حال، معمولاً سؤالات به‌گونه‌ای طراحی می‌شوند که شما هرچه بیشتر توضیح دهید، ناگزیر زبان خودتان وارد پاسخ می‌شود. گاهی نیز باید به راه‌حل‌هایی اشاره کنید که حتی در اسکرام گاید ذکر نشده‌اند.

اما بخش دیگر پرسشم این بود: آیا این پرسش‌ها فقط یک پاسخ صحیح دارند یا چند پاسخ قابل‌قبول است؟ چون موضوع بیشتر به علوم انسانی نزدیک است، می‌توان برای یک مسئله چند راه‌حل ارائه داد. در واقع، پاسخ اشتباه نداریم؛ بلکه پاسخ‌های «قابل‌قبول» داریم. یعنی هر پاسخی که از منظر اسکرام و اجایل پذیرفتنی باشد، درست تلقی می‌شود.

برای مثال، فرض کنید در پرسشی مطرح شود که «آیا بهتر نیست جلسه‌ی روزانه به‌جای روزانه، هفتگی برگزار شود؟» استدلال می‌کنند که اگر شش جلسه‌ی روزانه هرکدام پانزده دقیقه‌ای را حذف کنیم، در هفته ۹۰ دقیقه صرفه‌جویی می‌شود. در ظاهر منطقی به‌نظر می‌رسد، اما پاسخ درست این است که چنین چیزی اساساً با ماهیت «جلسه‌ی روزانه» سازگار نیست. باید بررسی کرد چرا چنین پیشنهادی مطرح شده است. به‌عنوان اسکرام مستر، باید با توسعه‌دهندگان گفتگو کنیم و بپرسیم چه مشکلی باعث این پیشنهاد شده است. شاید مدیران به آن‌ها فشار آورده‌اند و گفته‌اند بیش از حد جلسه برگزار می‌کنید. همین پرسشگری به شفافیت منجر می‌شود و فضای لازم برای یافتن راه‌حل‌های تازه را فراهم می‌آورد.

می‌بینید که در پاسخ از واژه‌های کلیدی اسکرام مانند «شفافیت (Transparency)» استفاده می‌کنیم و این خود به انسجام پاسخ می‌افزاید. در نهایت، پاسخ‌ها قطعیت مطلق ندارند، اما باید در چارچوب اسکرام و اجایل «قابل‌قبول» باشند.

دیگر نمی‌توان فقط به ظاهر بسنده کرد. درست است که اسکرام با برگزاری جلسه‌ی روزانه (Daily) تعریف می‌شود، اما نباید در همین سطح متوقف شد. باید عمیق‌تر بررسی کرد و کنجکاوی نشان داد که چرا چنین رفتاری از تیم سر می‌زند و چه عواملی موجب آن شده است. حتی می‌توان از ارزش‌های اسکرام بهره گرفت. برای نمونه، استدلال می‌آوریم که باید شفافیت (Transparency) ایجاد شود و رویکرد مربی‌گری (Coaching) اتخاذ گردد. این‌ها را مکتوب می‌کنیم. اما در عمل، اگر بخواهیم بیش از اندازه عمیق شویم و توضیحات طولانی بدهیم، هم وقت زیادی می‌گیرد و هم از چارچوب خلاصه‌نویسی خارج می‌شود.

به همین دلیل لازم است هنگام پاسخ‌گویی به سؤال‌ها برای خودمان محدودیت زمانی تعیین کنیم. من یکی از روش‌هایی که به‌کار می‌بردم این بود که تایمر می‌گذاشتم؛ مثلاً چهار دقیقه برای هر سؤال. تصمیم گرفتم نه شش دقیقه، بلکه دقیقاً چهار دقیقه تایم‌باکس داشته باشم. در این زمان هرچه می‌توانستم می‌نوشتم و به‌محض به صدا درآمدن زنگ، پاسخ را جمع‌بندی می‌کردم. این روش شخصی من بود.

جالب است بگویم که حتی برای خودم یک استاندارد تدوین کرده بودم تا شانس موفقیتم در آزمون افزایش یابد. همه‌ی این موارد را از آزمون‌های آزمایشی خودم استخراج کرده بودم. شکست‌هایی که در این آزمون‌ها تجربه کرده بودم، به‌صورت یادداشت در Google Keep ذخیره می‌کردم. مثلاً یکی از درس‌آموخته‌های کوچک این بود که هنگام استفاده از ترکیب دکمه‌ها روی کیبورد، یک بار به‌طور اتفاقی پنجره‌ی آزمون بسته شد. همین تجربه باعث شد تصمیم بگیرم هنگام پاسخ‌گویی اصلاً از حروف بزرگ استفاده نکنم و همه‌چیز را با حروف کوچک بنویسم تا مجبور نشوم کلید Shift را نگه دارم. این‌گونه از بروز استرس‌های غیرضروری جلوگیری می‌کردم.

این نوع توجه به جزئیات و نوشتن آن‌ها، سبب می‌شد اشتباهات تکرار نشوند. ابتدا خطا را شناسایی می‌کردم و سپس برای آن راه‌حل پیدا می‌کردم. به همین دلیل به‌تدریج مجموعه‌ای از آیتم‌ها شکل گرفت. مثلاً یکی از درس‌هایم این بود که «ابتدا بپرس، سپس کمک کن» تا به خودگردانی (Self-management) تیم احترام گذاشته شود. این یادداشت هم از تجربه‌ای در آزمون به دست آمد که به‌خاطر مداخله‌ی نابجا امتیاز منفی گرفته بودم.

اکنون نزدیک به پنجاه آیتم از این دست یادداشت کرده‌ام که از چند خط آغاز شد و به مجموعه‌ای طبقه‌بندی‌شده رسید. این کار یکی از برگ‌های برنده‌ی من بود؛ زیرا اگر نمی‌نوشتم، بسیاری از خطاها مانند سایر اشتباهات زندگی فراموش می‌شد.

در واقع، همین روند نشان می‌دهد که آزمون فقط برای کسب مدرک یا حفظ کردن یک سند یا فریم‌ورک نیست؛ بلکه فرد را عملاً برای اسکرام مستر شدن آماده می‌کند. این آزمون کمک می‌کند نظم فکری پیدا کنیم، در جمله‌بندی‌ها دقت کنیم، به ارائه‌ی شفاف عادت کنیم و ذهن فلسفی خود را تقویت نماییم. به نوعی، شبیه شیوه‌ی استادان قدیمی است که شاگرد تربیت می‌کردند. اسکرام مستر نیز به همین معنا تربیت می‌شود؛ همان‌گونه که در فیلم «کونگ‌فو پاندا» استاد شیفو شاگردانش را پرورش می‌داد.

دقیقاً اگر آن اشتباهات تکرار شوند، نشان می‌دهد باز هم باید عمیق‌تر کار کرد. پرسش دیگری که مطرح شد این بود که آیا حضور در گروه برایم مفید بود یا می‌توانستم به‌تنهایی پیش بروم. واقعیت این است که حضور در گروه بسیار کمک‌کننده بود، زیرا مرا متعهد نگه می‌داشت و انگیزه ایجاد می‌کرد. علاوه بر این، مجبور بودم به زبان انگلیسی گفتگو کنم و همین موضوع تجربه‌ای حرفه‌ای در حوزه‌ی خودم برایم فراهم کرد.

ما سه نفر بودیم: یکی در هلند که اصالتاً روس بود، دیگری در انگلستان که هندی بود و من هم ایرانی. همین تنوع فرهنگی و زبانی باعث شد چالش‌ها بیشتر و تجربه جذاب‌تر شود. دو تا سه ماه تقریباً به‌طور منظم کار می‌کردیم. چهار روز در هفته جلسه داشتیم و به خودمان تکالیف می‌دادیم. هر روز تکالیف را بررسی می‌کردیم، برای یکدیگر کامنت می‌گذاشتیم و به هم کمک می‌کردیم. گاهی نقش شرکت‌کننده در آزمون را بازی می‌کردیم و گاهی نقش تصحیح‌کننده را. این شیوه کمک می‌کرد نقاطی را که طرف مقابل ندیده بود، شناسایی کنیم. وقتی تعداد افراد بیشتر از دو نفر باشد، دیدگاه‌ها گسترده‌تر می‌شود؛ همانند تمثیل معروف مولانا که گروهی را به اتاق تاریک فرستادند تا شیئی ناشناخته را لمس کنند. هرچه افراد بیشتر باشند، جوانب مختلف پدیده‌ی پیچیده روشن‌تر می‌شود.

اما مسئله‌ی مهم دیگر، بحث زمان است. من خودم وقت و تمرکز زیادی صرف این موضوع کردم، اما طبیعتاً همه‌ی افراد چنین فرصتی ندارند. بسیاری ممکن است مشغول کار روزانه و زندگی شخصی باشند. به همین دلیل توصیه‌ی کلی من این است که افراد اگر این هدف را جدی دنبال می‌کنند، نباید همزمان چند هدف دیگر را به دوش بکشند. داشتن اهداف متعدد مثل حمل چند هندوانه است؛ هم این را هدر می‌دهد و هم آن را. من زمانی که روی آزمون PSM III متمرکز شدم، دیگر پروژه‌های جانبی را کنار گذاشتم تا بتوانم با تمرکز کامل ادامه دهم.

نباید برای خود راه فرار گذاشت. هرگونه مسیر جایگزین باید حذف شود تا فرد تمام توجهش را روی هدف اصلی بگذارد. البته زندگی شخصی نیز اهمیت دارد و باید به آن رسیدگی کرد، اما لازم است آمادگی داشت روزانه سه تا چهار ساعت را به‌طور جدی صرف این مسیر کرد؛ درست مانند یک شغل پاره‌وقت ارزشمند.

پرسش مهم دیگر مربوط به منابع مطالعه است. چه منابعی باید از PSM II به PSM III اضافه شود؟ واقعیت این است که منابع تازه‌ای به شکل رسمی وجود ندارد. همان منابع قبلی باید دوباره و عمیق‌تر مطالعه شوند. من برخی کتاب‌ها را سه بار، برخی را دوبار و برخی را یک بار ولی با دقت بسیار زیاد خواندم. مثلاً یک صفحه را می‌خواندم و یک روز درباره‌اش فکر می‌کردم.

در کنار این‌ها، کتابی که برایم بسیار ارزشمند بود و به‌نوعی تیر نهایی محسوب شد، کتاب Scrum Mastery (ویراست دوم) بود. این کتاب مهارت‌های نرم حرفه‌ای موردنیاز اسکرام مستر را به‌خوبی توضیح می‌داد و حتی در کار روزمره‌ام نیز به کار آمد. کتاب دیگری که بسیار مفید بود، Fixing Your Scrum بود؛ زیرا چالش‌ها و مشکلات رایج را مطرح می‌کرد و با استفاده از اسکرام به تحلیل و ارائه‌ی راه‌حل می‌پرداخت؛ دقیقاً مشابه چیزی که در آزمون باید انجام دهید. به‌نظر من ترکیب این دو کتاب، همراه با مطالعه‌ی کامل و جدی منابع PSM I و PSM II، قدرت بسیار زیادی ایجاد می‌کند.

اما آیا داشتن تجربه‌ی کاری الزامی است یا می‌توان صرفاً با مدارک پیش رفت؟ پاسخ قطعی این است که تجربه‌ی عملی ضروری است. بدون آن اصلاً امکان‌پذیر نیست. من در جلسات منتورشیپ با افراد مختلف مواجه شده‌ام و دیده‌ام کسانی که صرفاً برای مدرک وارد می‌شوند و اسکرام مستری را تنها به‌عنوان منبع درآمد می‌بینند، نمی‌توانند در این مسیر موفق باشند. اسکرام مستری باید بخشی از سبک زندگی فرد شود، با علاقه و اشتیاق همراه باشد و تلاش روزانه‌ی مداوم بطلبد؛ مانند مطالعه‌ی روزانه‌ی اسکرام گاید یا گوش‌دادن به نسخه‌ی صوتی آن.

به همین دلیل است که تعداد افرادی که موفق به اخذ PSM III می‌شوند، بسیار کم است. آمار نشان می‌دهد از میان حدود یک میلیون نفر که مدارک اسکرام مختلف (شامل PSM، PSPO، PSD و غیره) را دریافت کرده‌اند، تنها حدود ۱۵۰۰ نفر موفق به اخذ PSM III شده‌اند. این نشان‌دهنده‌ی دشواری بالای این آزمون است. من خودم ابتدا آن را دست‌کم گرفته بودم، زیرا قبلاً آزمون‌های PSM I و PSM II را پشت سر گذاشته بودم، اما بعدها فهمیدم که چقدر جدی و سخت است.

این خاطره‌ای بود که مهدی تعریف کرده بود و من هم در یکی از اپیزودها به آن اشاره کردم. وقتی برای نخستین بار در آزمون PSM II شرکت کردم، با خودم گفتم: «دو ساعت اضافه امتحان می‌دهم، چیز خاصی نیست.» اما واقعیت این بود که آزمون را خیلی دست‌کم گرفته بودم و تلاش منظم و با انضباطی نداشتم. طبیعی بود که نتیجه‌ی مطلوبی نگرفتم.

بعد از آن، چون واقعاً می‌خواستم موفق شوم، تصمیم گرفتم برنامه‌ای منظم تدوین کنم. همان استانداردی که پیش‌تر توضیح دادم، در واقع برنامه‌ای بود برای انضباط شخصی در آزمون. در این برنامه گفته بودم: اگر چهار دقیقه گذشت، هرچه نوشتی، تمام کن و برو سراغ علامت‌گذاری (Bookmark). درست مثل زمانی که برنامه‌نویس یک ربات را کدنویسی می‌کند، من هم برای خودم چنین الگوریتمی طراحی کرده بودم. اجرای این کار در ابتدا بسیار سخت و نیازمند تمرکز بالا بود، اما وقتی چند بار آن را در آزمون‌های آزمایشی کوچک تمرین کردم، تبدیل به عادت شد و درونی گردید.

پرسیدید حالا که آزمون را داده‌ام و مدرک را گرفته‌ام، چه دستاوردهایی داشته‌ام؟ در واقع دو چیز به من اضافه شد: نخست مسیری که طی کردم و نقطه‌های بازرسی (Checkpoints) شخصی که باعث پیشرفت فردی‌ام شد؛ دوم خودِ مدرک.

از نظر حرفه‌ای، اکنون می‌توانم به‌صورت مستند و رسمی بگویم که جزو ۱۵۰۰ نفر نخست در جهان هستم که این مدرک را گرفته‌اند. این جایگاه جذاب است، زیرا به‌سادگی به دست نمی‌آید و همین دشواری آن را ارزشمند می‌کند.

از نظر شخصیتی، چندین تغییر مهم رخ داد:

  • نخست اینکه با استفاده از هوش مصنوعی، برای خودم مرز و نقش مشخص کردم. فهمیدم که ابزار هوش مصنوعی یک دستیار یادگیری است، نه جایگزین من. اگر بی‌حساب به آن تکیه کنم، اعتماد به نفسم را از دست می‌دهم. بنابراین وظیفه و هدفش را برای خودم روشن کردم.

  • دوم اینکه یاد گرفتم با شکست راحت‌تر کنار بیایم. وقتی برای بار دوم رد شدم، با خودم گفتم اگر بار سوم هم شکست بخورم، دوباره امتحان می‌دهم. تعهدم به هدف نه‌تنها کاهش نیافت، بلکه بیشتر هم شد.

  • سوم اینکه خودِ آزمون به من اسکرام را یاد داد. وقتی مردود شدم و بازخورد دریافت کردم، تازه متوجه شدم ابزارهایی مانند «بازبینی روزانه (Daily)»، «تکه محصول (Increment)» و استانداردهای کیفیت چه معنایی دارند. حتی در زندگی شخصی نیز از این آموخته‌ها استفاده می‌کنم.

یادم هست به مهدی گفتم: این آزمون خودش ابزاری است برای اینکه شکاف‌های دانشی و رفتاری خودت را پیدا کنی. بازخوردها اکنون بسیار بهتر از گذشته‌اند؛ هم دسته‌بندی می‌شوند، هم توضیحات مفصل ارائه می‌دهند. دیگر صرفاً یک درصد خام نمی‌دهند، بلکه مشخص می‌کنند آیا پاسخ‌ها انتظارات را برآورده کرده، فراتر رفته یا کمتر از حد انتظار بوده است. همین فرایند بازخوردی، به‌ویژه در بار دوم و سوم، برایم بسیار ارزشمند بود، حتی اگر همه‌چیز مطابق انتظارم پیش نرفته باشد.

این کار دلیل مشخصی داشت. بسیاری از افراد پیش‌تر در آزمون PSM III با کسب نمره‌ی جزئی (Partial) موفق می‌شدند، اما بعدها سیستم تغییر کرد و الزام شد که در همه‌ی پرسش‌ها—even آن‌هایی که کامل پاسخ داده نمی‌شوند—باید انسجام (Consistency) درک شود و نشان دهد داوطلب واقعاً اسکرام را می‌شناسد. این سخت‌گیری موجب شد آزمون عملاً به بستری برای رشد فردی تبدیل شود.

من وقتی مردود شدم، بازخورد گرفتم، آن را بررسی (Inspect) کردم و سپس استانداردها و روش خود را تطبیق (Adapt) دادم. دوباره اجرا کردم و این چرخه تکرار شد تا سرانجام موفق شدم. در واقع، این فرایند شبیه توسعه‌ی یک محصول در اسکرام است؛ هر بار انتشار (Release) هزینه‌ای دارد، اما نتیجه‌ی آن پیشرفت تدریجی است. بازخورد گرفتن خود به‌تنهایی یک چالش است، اما ارزشمند است زیرا موجب رشد می‌شود.

اما در مورد برنامه‌ی آینده پس از گرفتن PSM III: نخست با مهدی همراه شدم تا به من کمک کند هدف و مسیر زندگی‌ام را شفاف‌تر کنم. اکنون در حال برنامه‌ریزی هستم تا فعالیت‌های جدیدی برای «اجایل‌گپ» طراحی کنم، به‌ویژه بر محوریت ارزش‌آفرینی (Value Creation) و رهبری (Leadership).

به‌نظر من، تمرکز بر ارزش بسیار مهم است: اینکه چگونه ارزش ایجاد شود و چگونه آن را حفظ کنیم. همچنین موضوع رهبری برایم جذاب است. اسکرام درباره‌ی «خدمت‌گزار رهبر» (Servant Leader) سخن گفته، اما توضیح نداده که «رهبر» دقیقاً چیست و چه نقشی دارد. این موضوع دنیای وسیعی از مفاهیم را دربر می‌گیرد و باید خودمان به‌صورت فعال مطالعه کنیم تا معنای رهبری را درک کنیم. قصد دارم این بحث را در «اجایل‌گپ» بیشتر باز کنم و حتی شاید فصل ویژه‌ای به آن اختصاص دهم.

همواره به دوستانی که می‌خواهند پادکست راه‌اندازی کنند می‌گویم: مهم است موضوعی را انتخاب کنید که واقعاً به آن علاقه داشته باشید، زیرا بدون اشتیاق ادامه نخواهید داد. البته طبیعی است که علایق در طول زمان تغییر کند. نمونه‌ی خوب برای من علی بندری است. او اکنون در «چنل‌بی» فعالیت نمی‌کند، اما در یوتیوب درباره‌ی تاریخ محتوا تولید می‌کند و در «بی‌پلاس» منتشر می‌سازد؛ یعنی مسیرش را متناسب با علاقه‌ی تازه تغییر داده است.

در پایان، از همه‌ی شنوندگان تشکر می‌کنم و امیدوارم پاسخ پرسش‌هایشان را گرفته باشند. اگر باز هم پرسشی دارند، می‌توانند در لینکدین، تلگرام، اینستاگرام یا پلتفرم‌های دیگر مطرح کنند و من حتماً پاسخ‌گو خواهم بود. همچنین اکنون در آستانه‌ی سه‌سالگی «اجایل‌گپ» هستیم و لازم می‌دانم از همه‌ی مهمانانی که در این مدت کنار ما بودند، قدردانی کنم. از برادر جواد، حسین بطحایی که در فصل دوم طرح‌های بی‌نظیری ارائه داد، و از همسرم پانته‌آ شهریاری که از فصل دوم به بعد تک‌تک اپیزودها را بارها گوش داد و ویرایش کرد تا کیفیت بالاتری داشته باشد، سپاسگزارم.

امیدوارم با برنامه‌ی تازه و پرقدرت، همان هدف آغازین را دنبال کنیم: ساختن جهانی بهتر از طریق گسترش دانشی که یافته‌ایم. لطفاً بازخوردهای خود را درباره‌ی موضوعات و محتوایی که دوست داشتید با من به‌اشتراک بگذارید. همه‌ی آن‌ها را می‌خوانم، پاسخ می‌دهم و در نظر می‌گیرم.

‫‫‫اجایل گپ را می‌توانید از طریق شبکه‌های اجتماعی لینکدین، اینستاگرام و تلگرام دنبال کنید

Discussion about this episode

User's avatar