Agile Gap | اجایل گپ
اجایل گپ | Agile Gap
‫مرور تاریخچه وب و آینده‌ی آن با هوش مصنوعی با جواد بطحایی و پدرام کشاورزی
0:00
-1:29:25

‫مرور تاریخچه وب و آینده‌ی آن با هوش مصنوعی با جواد بطحایی و پدرام کشاورزی

تکنولوژی‌های وب از نظر تاریخی چه رویدادهایی را پشت سر گذاشتند تا به اینجا رسیدند؟ از این به بعد با ظهور هوش مصنوعی چه چیزی در انتظار وب و ما انسان‌ها است؟
پادکست اجایل گپ - کاور اپیزود ‫مرور تاریخچه وب و آینده‌ی آن با هوش مصنوعی با جواد بطحایی و پدرام کشاورزی

در این اپیزود با جواد بطحایی تاریخ وب و تجربه‌ی ۱۳ ساله‌اش را به عنوان توسعه‌دهنده Frontend تا به امروز مرور و در مورد آینده‌ی وب و هوش مصنوعی گفت و گو کردیم.

از اینجا می‌توانید وارد وبسایت پادکست اجایل گپ شوید.

www.agile-gap.com

از اینجا می‌توانید برای رویدادها ثبت نام کنید

گفتگوی تصویری من، پدرام کشاورزی و جواد بطحایی را از اینجا می‌توانید ببینید

‫‫‫اجایل گپ را می‌توانید از طریق شبکه‌های اجتماعی لینکدین، اینستاگرام و تلگرام دنبال کنید

متن اپیزود تاریخ تکنولوژی‌های وب و آینده‌ی آن با هوش مصنوعی

سلام و درود به همگی

به پادکست اجایل گپ خوش اومدید. در این اپیزود من و جواد بطحایی رفتیم تاریخ وب و تکنولوژی‌های برنامه‌نویسی رو مرور کردیم تا رسیدیم به Web 3 و AI. و از اونجا به بعد هر کدوم در مورد آینده‌ای که با توجه به جریانات واقعی که می‌بینیم پیش گویی. همچنین یه بحث فی‌البداهه جالبی هم بین من و جواد پیش اومد که آیا سپردن اختیار خودمون به دست سیستم‌های کامپیوتری کار درستی هست یا نه؟ و اونجا بود که پای فلسفه علم و تاریخ پیشرفتش به میون اومد و این تکنولوژی رو با تکنولوژی‌های دیگری که یک زمان نوظهور بودند بررسی کردیم. امیدوارم شما هم از این اپیزود خوش‌تون بیاد. یک دنیا از اون افرادی ممنون میشم که فیدبکشون به من میرسونن.

معرفی وبسایت اجایل گپ و هدف از راه اندازی آن

از قضا یک فضای جدیدی هم ایجاد کردم که ارسال فیدبک رو برای شما راحت ‌تر میکنه. یک وبسایتی برای اجایل گپ راه انداختم با دامنه www.agile-gap.com ، آدرسش رو تو توضیحات اپیزود میذارم تا راحت بتونید استفاده کنید. هدف اول من از راه اندازی یک وبسایت این بود که بیام و اپیزودها رو در قالب چند عنوان دسته‌بندی کنم تا افراد راحت‌تر بتونن با توجه به نیازی که دارند اول بتونن به اپیزودهایی گوش بدن که دردشون رو دوا میکنه. همچنین متن هر اپیزود رو هم دارم کم کم می‌ذارم که افرادی که دوست دارند بخونند هم نیازشون برطرف بشه. این کار همچین نیاز اونایی که یک مفهومی یا روشی از اپیزودها شنیدند ولی یادشون نمیاد کجای اپیزود بود که برن مرورش کنن بهشون کمک میکنه راحت تر اونو پیدا کنن و دوباره مجبور نشن کل اپیزود رو گوش بدن.

معرفی رویداد اجایل گپ و راه ثبت نام در آن

من اخیرا با چند تا از شنونده‌های پادکست رویداد حضوری گذاشتم که واقعا به همه چسبید و دیدم چقدر مشتاق هستند. از این جهت یک پرس‌شنامه طراحی کردم که اگر تمایل داشتید در رویدادها شرکت کنید می‌تونید. ثبت نام کنید. تا سر وقتش باهاتون تماس بگیرم. همچنین اگر همون اول که در وبسایت وارد میشید ایمیل خودتون رو وارد کنید هم از اپیزودهای جدید و مطالب غیر اپیزودی مثل رویدادها و خبرها آگاه میشید.

رویداد اجایل گپ چه روندی دارد؟

در مورد این رویدادی هم که دارم برگزار میکنم، یکم جزئیاتش رو بگم و بعد دیگه بریم سراغ اپیزود. هر رویداد نهایتا ۸ نفر خواهد بود. چرا؟ چون من گفتگوی با کیفیت رو ترجیح میدم و وقتی تعداد کم هست همه میتونیم هم رو موثر تر بشناسیم و در مورد موضوعات راحت تر صحبت کنیم. این رویدادها در یک کافه برگزار میشه. مهمان یک نوشیدنی مهمان من هستند و هر کس دغدغه‌ای که در حال حاضر مخش رو خورده بیان میکنه. بعد رای گیری میکنیم اول سراغ کدوم بریم و با توجه به تایم باکسی که داریم موضوعات رو با توجه به رای گیری ها در موردشون صحبت میکنیم. یک قانون جالب دیگه هم داره که نمیگم و فقط به اونایی که شرکت کنم در پایان جلسه خواهم گفت.

این اپیزود برای اونایی که میخوان تصویری ببیند در یوتیوب Agileverse گذاشته شده که لینکش رو میذارم اگر خواستید برید اونجا تصویری رو ببینید.

خب دیگه، تیتراژمون هم داره میاد، ما هم بریم که به همراه این تیتراژ برای شنیدن داستان وب و آینده‌پژوهی در موردش آماده بشیم.

مرور تاریخچه وب و گفتگوی جواد بطحایی و پدرام کشاورزی در مورد آینده‌ی هوش مصنوعی

سلام به همگی، من پدرام کشاورزی‌ام و امروز با جواد همراه شدم تا درباره‌ی تغییرات تکنولوژی، مخصوصاً در دوره‌ای که جواد دولوپر بوده، صحبت کنیم.
خب اول از همه بریم یه سلام‌علیک کنیم با جواد ببینیم حال و هواش چطوره.

سلام علیکم.
مرسی، ممنون، سلامت باشی.

همون‌طور که پدرام گفت، یه اتفاقاتی افتاد و تصمیم گرفتیم که با هم یه ویدیو ضبط کنیم در مورد تاریخچه‌ی وب و یه جورایی تاریخچه‌ی تکنولوژی طراحی وب؛ این‌که چه اتفاقاتی توی دنیای وب در گذشته افتاده و در آینده قراره بیفته.
و یه خلاصه‌ی خیلی کوچیکی از این چند سالی که وب بوده رو با هم مرور کنیم.

بسیار عالی.
خب، این اپیزودمون به‌طور کلی سه تا بخش داره:
یکی مربوط به گذشته‌ایه که جواد داشته، و حتی یه کم قبل‌تر از اون، یعنی قبل از این‌که شروع کنه به دولوپری.
بعدش، وقتی می‌ره و شروع می‌کنه به استارت زدن، اونجا دیگه داستان تجربه‌ی دست‌اول جواده.
سوم، می‌رسیم به حال و الان، ببینیم جواد الان در چه مرحله‌ایه.
و بعد هم یه نگاهی به آینده می‌ندازیم؛ این‌که تکنولوژی‌ها دارن به چه سمتی می‌رن و چه شکلی خواهند داشت.
اونجا هم دوباره یه بحث و گفت‌وگوی دیگه خواهیم داشت.

اول از همه بریم سراغ تاریخ. البته واسه دنیای تکنولوژی این تاریخ حساب می‌شه، ولی خب خیلی هم معاصره.
برگردیم به سال ۱۹۸۹، زمانی که "ورد وای وب" عرضه شد و به‌صورت عمومی اعلام شد.
همه اومدن شروع کردن بهش جوین شدن.
قبلش البته شبکه‌ها بودن، نتورک‌ها بودن، حتی شبکه‌های موازی هم توی دنیا شکل گرفته بود توسط جاهای مختلف.
ولی آقای برنرز لی، که توی CERN بود، اومد و این رو به‌صورت عمومی اعلام کرد، با شعار «همه بیاید جوین شید».
و با یه سری استانداردهای ساده، آدما رو درگیر یه شبکه‌ی عمومی جهانی کرد که ما امروز بهش می‌گیم WWW.

بعد، سال ۱۹۹۰ برای اولین بار HTML اومد.
HTML یه زبان مارک‌آپ لنگویج بود، به این معنا که برنامه‌نویسی منطقی نداشت.
فقط با یه‌سری تگ و نشانه‌گذاری، می‌تونستی به مرورگر بگی چی رو چطوری نشون بده.
مثلاً مثل تلگرام که وقتی دو تا ستاره بذاری، یه متن رو بولد می‌کنه.
یه چنین چیزی بود، نشانه‌گذاری برای نمایش محتوا.

بعد از اون، سال ۱۹۹۴ CSS اومد، چون HTML به‌تنهایی خیلی توی ظاهر صفحات کمکی نمی‌کرد.
نیاز بود یه‌کم رنگ و لعاب بدیم، چینش‌ها رو تغییر بدیم، واسه همین CSS اومد تا کمک کنه به استایل‌دهی صفحات.

سال ۱۹۹۵ هم جاوااسکریپت اومد.
آقای Brendan Eich جاوااسکریپت رو نوشت.
بهش گفتن یه زبانی طراحی کن که بشه روی مرورگر یه سری کد اجرا کرد.
اونم یه سیستم خیلی ساده نوشت که الان تقریباً پرکاربردترین زبان برنامه‌نویسی روی وبه.
در حالی‌که اصلاً قرار نبود این‌قدر بزرگ بشه.

از اون‌جا به بعد، تکنولوژی‌های بیشتری اومدن و ابزارها شروع کردن به رشد.
اگه بخوام یه نگاه تاریخی بندازیم از سال ۱۹۸۹ تا ۱۹۹۵، مثلاً سال ۱۹۹۱ یه جایگزینی برای WWW اومد به اسم Gopher.
اینم یه مدل دیگه از اینترنت بود و رقابت سر این بود که کی می‌تونه شبکه‌ش رو جا بندازه.
از نظر فنی تفاوت‌هایی با هم داشتن، ولی خیلی ارزش افزوده‌ی خاصی نداشتن.

مثلاً Gopher توی بحث موتور جست‌وجوها پیشروتر بود، دفترچه تلفن بهتری برای پیدا کردن سایت‌ها داشت، ایندکسینگ بهتری هم براش نوشته شده بود.
ولی در نهایت اون شبکه‌ها نگرفتن.

فضای دهه‌ی ۹۰ این‌طوری بود که همه داشتن روی پروتکل‌ها و ابزارهای تخصصی کار می‌کردن تا ارتباطات رو غنی‌تر کنن.
خروجی این تلاش‌ها شد این‌که پروتکل HTTP برنده شد.
در بحث شبکه هم، ورد وای وب (www) موفق شد.
کم‌کم موتورهای جست‌وجو شکل گرفتن.

سال ۱۹۹۳ یه جورایی اولین موتورهای جست‌وجو به‌وجود اومدن.
اولش مثل دفترچه تلفن بودن؛ می‌گفتن این سایت هست، این اطلاعات توشه.
سال ۱۹۹۳ اولین ربات وب‌گرد ساخته شد.

بعدش هم همون سال WTCatalog اومد که یه دفترچه‌ی عمومی آنلاین بود.
بعد از اون Aliweb اومد که فرقش این بود که مدیرای سایت‌ها می‌تونستن خودشون سایت‌شون رو ثبت کنن.
جامپ‌استیشن هم اومد؛ اولین موتور جست‌وجویی که خودش کرال می‌کرد و لینک‌ها رو پیدا می‌کرد.
البته خیلی ساده و ابتدایی بود.

این موتور یه جهش بود چون هر سه عنصر اصلی موتور جست‌وجو رو داشت: کرالر، ایندکسر و رابط جست‌وجو.

اگه دقت کنید، ۱۹۹۰ HTML اومد، ۱۹۹۳ موتورهای جست‌وجو، یعنی سرعت تحولات خیلی بالا بود.

۱۹۹۴ یاهو اومد، و در همون سال Infoseek، Lycos و بعد MSN Search هم اضافه شدن.
تا اینکه در نسل بعد، گوگل در سال ۱۹۹۷ ثبت شد.

در سال ۹۸، گوگل و MSN به طور همزمان عرضه و به طور عمومی در دسترس قرار گرفتند. مردم شروع کردند به استفاده از گوگل و MSN. اسم گوگل در سال ۹۷ ثبت شد، اما در سال ۹۸ مورد استفاده قرار گرفت. سپس در سال ۲۰۰۰، بایدو از چین معرفی شد، که رقابت در دنیای موتورهای جستجوگر را شدت بخشید. اگر بخواهیم تصویر کلی از این دوران داشته باشیم، می‌بینیم که تا حدود سال ۱۹۹۵ پروتکل‌ها و ساختارهای اصلی وب شکل گرفته بودند، ولی از سال ۲۰۰۰ موتورهای جستجوگر و وب‌سایت‌ها به طور جدی گسترش پیدا کردند. در این دوران، مردم از کامپیوترهای شخصی در خانه‌ها استفاده می‌کردند و به اینترنت متصل می‌شدند تا اطلاعات خود را از فضای آنلاین دریافت کنند. این دوره، برای کمپانی‌ها، به یک کلاس کاری تبدیل شد که داشتن وب‌سایت ضروری به نظر می‌رسید؛ وب‌سایت‌ها به عنوان کاتالوگ‌های آنلاین برای محصولات و خدمات مورد استفاده قرار می‌گرفتند.

همزمان با این تغییرات، موتورهای جستجوگر به طور فعال این وب‌سایت‌ها را ایندکس کرده و اطلاعات را برای جستجوگرها آماده می‌کردند. این روند، فضای وب را به سمت گسترش و به اشتراک‌گذاری داده‌ها در فضای عمومی سوق داد. پس از سال ۲۰۰۰، فضای وب شروع به تغییر کرد و از حالت کاتالوگ‌محور به سمت جمع‌آوری محتوا از وب، ثبت‌نام کاربران، ساخت ایمیل و ورود اطلاعات شخصی پیش رفت. این تغییرات منجر به ظهور پلتفرم‌های بلاگینگ و رشد شبکه‌های اجتماعی شد. این دوران، که ما آن را "دوران وب ۲" می‌نامیم، مرحله‌ای بود که تعامل دو طرفه میان کاربران و تأمین‌کنندگان محتوا آغاز شد.

تا سال‌های ۲۰۰۳ و ۲۰۰۴، وب ۲ هنوز به طور کامل گسترش نیافته بود. در آن زمان، تعداد کمی از افراد ایمیل داشتند و بیشتر خدمات آنلاین دولتی بودند. با این حال، با ظهور مسنجرها مانند یاهو مسنجر و MSN، و همچنین با افزایش محبوبیت سایت‌های خبری، مردم به تدریج بیشتر به اینترنت روی آوردند. در این دوران، در سال ۲۰۰۶، "جیک‌ئری" به عنوان اولین فریم‌ورک عمومی بزرگ برای ساخت وب اپلیکیشن‌ها معرفی شد. این فریم‌ورک کمک کرد تا سایت‌ها به گونه‌ای رفتار کنند که انگار اپلیکیشن هستند نه صرفاً کاتالوگ‌هایی برای نمایش محتوا. این تغییرات، آغاز دوره‌ای بود که در آن کاربران بیشتر از وب به عنوان ابزاری تعاملی استفاده می‌کردند.

همزمان با این تحولات، در کشورهایی مانند ایالات متحده، پرتال‌هایی برای مدیریت پروژه‌ها و اطلاعات سازمانی ساخته شدند. این فضا تا سال ۲۰۱۰ ادامه پیدا کرد و پس از آن، دوره جدیدی آغاز شد. اگر سوالی ندارید، می‌توانیم به بررسی این دوران بپردازیم.

تو اگه اشتباه نکنم از سال ۲۰۰۸ شروع کردی. من خودم هم سال ۲۰۰۸ HTML و مباحث پایه وب رو یاد گرفتم، ولی ورود رسمی‌م به بازار کار مربوط می‌شه به سال ۲۰۱۰. اون موقع دبیرستانی بودم؛ دورانی که با Flash و HTML کار می‌کردم و چیزهای ساده و خوشگل برای خودم می‌ساختم. تا اینکه سال ۲۰۱۰ رفتم دانشگاه و همون موقع کارآموزی‌م رو هم آغاز کردم و عملاً وارد دنیای وب شدم.

پس می‌شه گفت نقطهٔ عطف من سال ۲۰۱۰ بود. از اینجا به بعد باید برگردیم به گذشته‌ای دورتر، حدوداً سال ۱۳۸۹ شمسی (۲۰۱۰ میلادی)، تا داستان شروع من مشخص بشه. جواد، خودت چی شد که شروع کردی؟ از کجا آمدی وسط این ماجرا؟

من قضیه‌م این‌طوری شروع شد: دبیرستان ما چند شاخهٔ فنی داشت—رباتیک، هوافضا و یک کلاس طراحی وب. من وقتی اسم طراحی وب رو شنیدم، رفتم ثبت‌نام کردم و از همون جلسهٔ اول خوشم اومد. بعدش رفتم هنرستان و تخصصم شد طراحی و برنامه‌نویسی وب. بلافاصله بعدش هم رفتم دانشگاه و روی پروژه‌های واقعی کار کردم. اولین سفارش طراحی سایتم رو از یکی از آشناها گرفتم؛ از همون پروژهٔ کوچک، مسیرم استارت خورد و وارد صحنهٔ حرفه‌ای شدم.

حالا بریم شروع کنیم. اول از همه، اون موقع که تو وارد صنعت شدی، چه زبان‌های برنامه‌نویسی‌ای مُد بود؟ یه مرور کوتاه کن تا بعدش خودت تجربهٔ دست‌اول‌ت رو بگی.

تقریباً با ده سال تأخیر نسبت به کشورهای پیشرفته—چون در اون دوره، مثلاً سال ۲۰۰۰ شرکت‌های آمریکایی و اروپایی داشتن پرتال‌های تحت وب می‌ساختن و اطلاعاتشون رو آنلاین می‌کردن—در ایران این موج مهم دیجیتال‌سازی ابتدای ۲۰۱۰ شروع شد. فضای سال ۲۰۱۰ این‌طوری بود که:

  • از حدود ۲۰۰۶ شرکت‌ها داشتند نرم‌افزارهای حسابداری و اتوماسیون‌شون را به سمت وب می‌آوردند.

  • تا آن زمان فقط پیشروها، مثل خود دولت یا چند شرکت بزرگ، شعبهٔ وب داشتن، اما سال ۲۰۰۹–۲۰۱۰ همه به این نتیجه رسیدند که دیجیتالی شدن ضروری است.

  • عموم مردم هنوز کامپیوتر و برنامه‌نویسی را یک فضای فنی می‌دیدند که «برید کافی‌نت ویندوز نصب کنین»، نه یک مهارت دانشگاهی جدی.

  • حتی الان هم عده‌ای از همین نصب‌کننده‌های ویندوز پول درمی‌آورند، چون عموم هنوز این فضای دیجیتال را درک نکرده‌اند.

تا قبل از ۲۰۱۰، برنامه‌نویسی بیشتر محدود بود به نرم‌افزارهای دسکتاپ: دیکشنری، حسابداری، حتی فال‌گیری تحت ویندوز. فضای وب هنوز آن‌قدر جا نیفتاده بود و شرکت‌های انگشت‌شماری وب‌سایت داشتند. مثل الان که Web3 یا هوش مصنوعی در حال شکل‌گیری‌ست، آن موقع هم وب تازه داشت رشد می‌کرد.

پروژهٔ وب من این بود: یک شرکت تولید محصولات صنعتی سفارش داد. قالب آماده‌ای برداشتم، ویرایش کردم، انیمیشن اضافه کردم تا جذاب بشه، تحویل‌شون دادم. بعدش برای کارآموزی به شرکت همکاران سیستم رفتم. آن موقع نیروی جوان و ماهر کم بود؛ هر کسی ذره‌ای بلد بود، بهش می‌گفتن «بیا»، چون تکنولوژی رو می‌شد سریع یاد گرفت. من هم یاد گرفتم و رفتم توی تیم اتوماسیون وب. آن دوران اتوماسیون تحت وب در حد سیستم‌های مالی و CRM بود؛ چیزی شبیه ERP اما ساده‌تر.

شرکت همکاران سیستم پیشرو این صنعت بود و همه می‌خواستند در کنار آن‌ها کار کنند. ما هم تصمیم گرفتیم مزیت رقابتی‌مان را روی وب بگذاریم. در آن زمان «استارتاپ» هنوز معنا نداشت و بیشتر کسب‌وکارها B2B یا B2G بودند. B2C هنوز راه نیفتاده بود.

تا سال ۱۳۹۴ شمسی، بازار B2C در ایران خیلی کوچک بود. ولی از همان سال با ظهور گوشی‌های هوشمند—از حوالی ۲۰۱۰ در بازار جهانی و کم‌کم در ایران—مردم هم به دنیای آی‌تی کشیده شدند. قبلاً عموم مصرف‌کننده‌ها نه به اینترنت وصل بودند و نه حتی شبکه‌های اجتماعی را می‌شناختند. نوجوانان و جوانان زیر ۲۲–۲۳ سال گهگاه از فیسبوک یا وایبر استفاده می‌کردند، اما عامهٔ مردم درگیر نبودند.

از حوالی ۱۳۹۴، فضا به این سمت رفت که همه بیایند و ثبت‌نام کنند: فیسبوک، وایبر و… این دوران به شدت بکر بود برای اپلیکیشن‌های بومی. من سال ۱۳۹۲ یک سیستم سفارش غذای آنلاین نوشتم—واقعا هیچ نمونه‌ای در ایران نبود—اما چون از دیجیتال مارکتینگ و سئو سر رشته نداشتم، شکست خورد. ولی تجربه خوبی بود؛ فهمیدم برای عرض اندام باید یاد بگیرم چطور محصولم را معرفی کنم.

بازار آی‌تی ایران از ۹۴–۹۵ شروع کرد به رونق گرفتن: برنامه‌نویسی درآمد خوبی پیدا کرد، همه سراغ این حرفه آمدند، استعدادهای زیادی وارد شدند و کلی سرمایه وارد صنعت شد. این بازار تا حدود سال ۹۸ ادامه داشت تا اینکه از نظر تجاری به نوعی اشباع رسید.

تقسیم‌بندی این چهار دوره به‌طور خلاصه:
۱. از ۲۰۰۰ تا ۲۰۱۲–۲۰۱۳: بازار B2B و B2G بکر بود، همه شرکت‌ها دنبال دیجیتال‌سازی اطلاعاتشان بودند، رقابت شدیدی وجود نداشت.
۲. از ۲۰۱۳ تا ۲۰۱۸ (۹۲–۹۶ شمسی): دورهٔ استارتاپ‌ها، بازار بکر و نوپا، عموم هنوز با سرویس‌های آنلاین آشنا نبودند، بیشتر گیک‌ها وارد شدند.
۳. از ۲۰۱۸ تا ۱۴۰۰: بازار استارتاپی به اوج رسید، شتاب‌دهنده‌ها، سرمایه‌گذارها، نمایشگاه‌ها؛ تا اینکه در سال‌های ۹۸–۹۹ بیزینس‌ها یکی پس از دیگری شکست خوردند و سرمایه‌گذاران محتاط شدند.
۴. از ۱۴۰۰ تاکنون: دولت جدید حمایت از استارتاپ‌ها را کاهش داد، مقررات سخت‌گیرانه شد و عملاً یک ترمز در اکوسیستم استارتاپی کشیده شد.

قبل از ورود به دوران سوم، باید یک نکته دربارهٔ «تکامل تکنولوژی‌ها» مطرح کنم. در گذشته، تکنولوژی‌های وب و بکند تدریجی رشد کردند. از سال ۲۰۰۶ با ظهور jQuery تا ۲۰۱۰ با انگولار و ۲۰۱۳ با React مسیر تکاملی بدون پرش‌های بزرگ ولی مستمر بود. ابزارهای سمت دسکتاپ و وب هر دو کم‌کم همگرا شدند و حالا در دورهٔ سوم، بازار مالی (بورس و کریپتو) و هوش مصنوعی نقش پررنگی یافته‌اند. دقیقاً همان‌گونه که این چهار دوره را طی کردیم، تکنولوژی‌ها هم مسیر رشد خود را داشته‌اند.

از سال ۲۰۰۶ که jQuery اومد، بعدش تو ۲۰۱۰ انگولار اومد، ۲۰۱۳ هم ری‌اکت اومد. سمت بک‌اند رو نمی‌گم چون اون‌ها خیلی تدریجی‌تر رشد کردن. مثلاً مثل پله‌ای نبودن، آرام و پیوسته رشد کردن. ولی ما یه دوره‌ای داشتیم مثلاً ۲۰۱۰، که بچه‌ها می‌خواستن وارد دنیای وب بشن، می‌گفتن خب jQuery که هست، دیگه کافیه. حالا تو می‌خوای بری سمت ویندوز کار کنی یا سمت وب؟

اون موقع بچه‌های قدیمی‌تر معمولاً سمت ویندوز می‌رفتن، ولی نسل جدیدتر بیشتر سمت وب می‌اومدن. در واقع دو گزینه بود: ASP یا PHP. PHP بیشتر تو فضای وردپرس و فروم‌ها بود. یه سری اسکریپت‌های آماده هم بودن که می‌شد باهاشون فروم ساخت. اسمش الان یادم نیست چون خودم باهاش کار نکردم، اطلاعاتم هم دقیق نیست. ولی یادمه سایت‌های وردپرسی می‌ساختن، دروپال هم بود. اینا ابزارای PHP بودن.

ASP هم که جزو اکوسیستم مایکروسافت بود و شرکت‌های بزرگتر معمولا ازش استفاده می‌کردن. استارتاپ‌ها معمولاً می‌رفتن سمت PHP. مثلاً دیجی‌کالا چون یه فروشگاه بزرگ‌تر بود، با ASP نوشته شده بود. ولی اسنپ چون استارتاپی بود، با PHP راه افتاد.

پایتون و زبان‌هایی مثل ++C هم بودن، جاوا هم بود، ولی رایج نبودن. بازار رو دست PHP بود، ASP هم یه گوشه‌ای داشت.

تقریباً از ۲۰۱۵–۲۰۱۶ به بعد، جاوااسکریپت (JS) به معنای واقعی وارد بازار ما شد و کنار PHP نشست. می‌شه گفت حدود سال ۹۴–۹۵ بود. تکنولوژی فرانت‌اند خیلی وابسته به Node.js شد. قبل‌تر جاوااسکریپت فقط یه فایل کوچیک کنار پروژه بود، ولی کم‌کم خودش شد یه تکنولوژی اصلی.

Node.js خیلی جا افتاد. استارتاپ‌ها اومدن سراغش. عملاً ASP حذف شد، PHP هم عقب نشست. اینجا بود که ما دیگه تفکیک بک‌اند و فرانت‌اند رو واضح‌تر دیدیم. فرانت‌اندها اومدن سمت Node.js، بک‌اندها هم یا Python بودن، یا PHP، یا حتی خود Node.js.

از اینجا بود که فریم‌ورک‌های فرانت‌اند جدی گرفته شدن. وب‌اپلیکیشن‌ها مطرح شدن. ایده‌ی اینکه یه پنل یا پورتال سمت وب داشته باشیم، یه تک‌صفحه‌ای یا همون SPA بنویسیم، جدی شد. این دوره همون حوالی ۹۳ شروع شد.

از اون موقع تا الان، درسته که همون ابزارها بودن، ولی خیلی رشد کردن. کلی کتابخونه اومده، اکوسیستم بزرگ‌تر شده، تغییرات زیادی هم داشته. ولی اگه بخوام برم تو جزئیات، خیلی مفصل می‌شه. نمی‌خوام ضبط‌مون رو درگیر اون بحث کنم.

بریم سراغ دوره سوم.

دوره سوم ما، دوره‌ای بود که ابزارهای مالی مثل بورس و کریپتوکارنسی‌ها اومدن. تو این دوره، آدما شروع کردن از فضای استارتاپی کم‌کم بیرون اومدن، با بازار مالی و بانکی و بورس آشنا شدن.

بانکی‌ها شروع کردن نرم‌افزارهای قدیمی‌شونو از نو نوشتن. شرکت‌هایی مثل مفید، کارگزاری‌ها، بعدتر اومدن. ولی یه قدم قبل‌تر، شرکت‌های بانکی مثل داتین و امثال اون شروع کردن به کار. نرم‌افزارای بانکی و Core Banking‌ها رو به‌روز کردن. یعنی بعد از دوران استارتاپ، اینا شروع کردن به تحول.

بعدش بورس‌ها اومدن، یه رونقی گرفت. اما دوران بورس زود افول کرد. بعدش کریپتوکارنسی‌ها شروع شدن. تقریباً تا دو سال پیش، تو دوران کریپتو بودیم. تا ۱۴۰۱، بازار کریپتو به یه ثبات نسبی رسید. بازیگرهای بزرگ مشخص شدن. دیگه بازیگر جدید نمی‌تونست راحت وارد رقابت بشه. اونا که وارد می‌شدن، معمولاً می‌رفتن تو حوزه‌های تکنیکال‌تر یا خدماتی برای Web3 ارائه می‌دادن.

الان فضا طوریه که اگه بخوای وارد Web3 بشی، بدون نوآوری کار خیلی سخت می‌شه. البته نوآوری تو Web3 غیرممکن نیست، ولی آسون هم نیست.

اگه بخوایم باز کنیم، دوران Web3، دوران غیرمتمرکز شدنه. قبلاً سیستم اینجوری بود که مثلاً شما یه بانک داشتی، می‌گفتی تو حسابم ۱۰۰ هزار تومن پول دارم. بانک تو دیتابیس‌ش ثبت می‌کرد: «محمدجواد ۱۰۰ هزار تومن داره.» فردا یه نفر اینو می‌کرد ۲۰۰، بانک می‌گفت باشه. چون اطلاعات توی یه دیتابیس مرکزی ذخیره شده بود.

ولی تو Web3 این‌طوری نیست. Web3 می‌گه من نمی‌تونم به یه سرور مرکزی اعتماد کنم. می‌خوام یه سیستم مشارکتی بسازم که همه توش مشارکت کنن، همه اطلاعات رو داشته باشن و صحت‌سنجی توسط همه انجام بشه.

یعنی یه سیستم دیجیتال مشارکتی برای نگهداری دیتا. اصل قضیه امنیت و توزیع‌شدگیه. چرا سیستم باید توزیع‌شده باشه؟ چون نمی‌خوایم فقط یه نفر حق ویرایش داشته باشه.

فرض کن اطلاعات اینه که محمدجواد ۱۰۰ هزار تومن داره. این اطلاعات توی ۱۰ تا کامپیوتر ثبت می‌شه. حالا اگه بخوای این عدد رو تغییر بدی، باید هر ۱۰ تا کامپیوتر رو قانع کنی. اگه فقط یکی رو قانع کردی، بقیه بهت گیر می‌دن. اون ۱۰ تا میان یه پردازش انجام می‌دن، به یه کد می‌رسن. اگه همه این کدها یکی باشه، یعنی اطلاعات دستکاری نشده. اون کد رو ذخیره می‌کنن و تراکنش ثبت می‌شه.

یه جور دموکراسی دیجیتال درست شده.

این نکته مهمه: امنیت و اعتماد فرق دارن. مثلاً شما به بانک اعتماد داری. اگه بانک خودش پولتو کم‌وزیاد کنه، اعتمادتو از دست می‌ده. ولی اگه یه هکر بیاد دستکاری کنه، امنیتت به خطر افتاده.

تو Web3 بحث اعتماده. شما نمی‌خوای به دولت یا یه شرکت بزرگ اعتماد کنی. حتی اگه بگن ما بهترین متخصصین امنیتی رو آوردیم، باز هم می‌گی من به خود اون سازمان اعتماد ندارم. می‌گی خودت قانون‌گذاری می‌کنی، خودت اجرا می‌کنی، خودت پول چاپ می‌کنی. این چرخه بسته است.

ولی تو Web3 قانون‌ها طوری طراحی می‌شن که حتی خود دولت هم نتونه دست ببره توش. یه شبکه‌ای از سرورها ساخته می‌شه. هر سرور یه نسخه از اطلاعات رو داره. اگه بخوای اطلاعاتو دستکاری کنی، باید همه اون سرورها رو قانع کنی. هزینه این تقلب انقدر بالاست که اصلاً نمی‌صرفه.

مثلاً تو سیستم‌های کریپتو، یه مفهومی هست به اسم ماینینگ. می‌ری سرور می‌خری، برق مصرف می‌کنی، پردازش انجام می‌دی. هرچی ارزش پول بیشتر شه، پردازش سنگین‌تر می‌شه، امنیت هم بالاتر می‌ره. در نتیجه ارزش اون شبکه می‌ره بالا.

این فقط برای پول نیست. Web3 می‌تونه تو همه جا وارد بشه. فرض کن دولت می‌خواد به یه ارگان بودجه بده. اون ارگان می‌گه من اطمینان ندارم بودجه‌ای که بهم دادی تا آخر سال همون بمونه. ممکنه وسط سال کمش کنی. چیکار کنیم که شفاف و مطمئن باشه؟

جواب Web3 اینه: توکن بده! اول سال توکن بده، من بگیرم ببرم بانک مرکزی نقدش کنم. قانون تو کده، تصمیم‌گیر هم کده. نه آدم. کده هم شفافه. توی شبکه آپلود می‌شه. همه می‌تونن بخوننش. قایم نیست.

مثلاً یه پلتفرم الان راه افتاده که مردم می‌تونن روی اتفاقات واقعی شرط ببندن. مثلاً بگی ترامپ می‌بره یا بایدن. ولی فرقش با نظرسنجی اینه که باید پول بذاری وسط. مثلاً ۱۰۰۰ دلار شرط می‌بندی روی ترامپ.

اون پول می‌ره توی یه مخزن امن. بعد که نتیجه مشخص شد، کد می‌گه کیا بردن، پولو بین اونا تقسیم می‌کنه. همه‌چی شفافه. تراکنش‌ها، شرط‌ها، کدی که پول رو تقسیم می‌کنه، همه قابل مشاهده‌ست. دیگه نمی‌شه پشت پرده فامیلاتو برنده اعلام کنی.

یعنی یه نظرسنجی شفاف. یه سیستم عادلانه، یه دنیای دیجیتالی که قوانینش رو همه می‌بینن و نمی‌تونی پنهونی تغییرش بدی.

اما همین پردازش‌ و حتی انتقال داده هم خودش هزینه دارد. یعنی چون پردازش در این سیستم‌ها ضروری است، کوچک‌ترین تبادل اطلاعاتی هم هزینه‌بر و سنگین می‌شود. ما الان در فضایی قرار گرفتیم که مفاهیم دنیای رمزارز و هوش مصنوعی وارد زندگی‌مان شده‌اند. انگار داریم بخشی از اختیار دنیای واقعی‌ خودمان را می‌سپاریم به دنیای نرم‌افزارها و کامپیوترها. از آن طرف، هوش مصنوعی حالا توانایی فکر کردن پیدا کرده، اطلاعات دارد، و از طرف دیگر، می‌تواند به‌صورت توزیع‌شده و غیرمتمرکز قضاوت کند. وب ۳ یعنی دقیقاً همین دوران: دورانی که انگار اختیار، کم‌کم از انسان‌ها گرفته می‌شود.

نکته شاخصش هم این است که الآن چه اتفاقی در حال وقوع است؟ یک نمونه کوچک بگویم: ارزش بانک‌ها روز‌به‌روز کمتر می‌شود. آن‌ها درگیر بحران‌های عمیق‌تری شده‌اند، درحالی‌که از آن طرف، حساب‌های کریپتویی و حوزه رمزارزها در حال رشدند. مردم دارند به این جریان‌ها کمک می‌کنند، و در نتیجه، سود و سرمایه هم میان اقشار مختلف جامعه تقسیم می‌شود. یعنی انگار سیستم بانکداری دارد پخش می‌شود بین مردم. خب، حالا مسئولیت این مردم چیست؟ پردازش کردن. یعنی حل می‌شود.

از نظر من، این اصلاً اتفاق بدی نیست. چون یک واقعیتی هست که انسان‌ها همیشه از آن فرار می‌کردند، و آن هم «اعتماد» است. ما همیشه تلاش کردیم با اصول اخلاقی به این نقطه برسیم که به هم اعتماد کنیم؛ اما واقعیت این است که هر انسانی آزادی دارد. از این آزادی می‌تواند برای راست گفتن استفاده کند یا برای دروغ گفتن. می‌تواند با صداقت پول دربیاورد یا خلافش. این بخشی از واقعیت دنیاست. تنها چیزی که جلوی این واقعیت را می‌گیرد، ساختن یک سیستم است که در آن انسان‌ها کمتر نقش داشته باشند. چون هرچه نقش انسان کمتر باشد، آن سیستم قابل‌اعتمادتر است.

و این فقط درباره‌ی مسائل مالی نیست. حتی در مورد اخبار هم همین اتفاق می‌افتد. قبلاً اگر کسی خبرگزاری داشت، می‌توانست اخبار تحریف‌شده منتشر کند، اما حالا؟ مردم اخبار را از سایت‌ها نمی‌گیرند؛ از هوش مصنوعی می‌گیرند. برای راستی‌آزمایی، از هوش مصنوعی استفاده می‌کنند. من خودم چند وقت پیش با هوش مصنوعی در مورد عکس MRI صحبت کردم. قبلش با سه تا دکتر حرف زده بودم، ولی هوش مصنوعی خیلی دقیق‌تر و به زبانی که بفهمم، گفت کجا چه مشکلی هست و چه کاری باید بکنم. تازه دکترها خودشون هم نظرات متفاوتی داشتند، ولی هوش مصنوعی با یک زبان خنثی، دقیق و بی‌طرف، حقیقت را گفت.

ما به سمت جهانی می‌رویم که خیلی چیزها ممکن است راحت‌تر شود؛ البته شاید دردسرهای جدیدی هم اضافه شود. ولی در مجموع، سودش بیشتر است. من در آخرین پست لینکدینم هم به اهمیت علم اشاره کردم. در مقابل علم، ما با شبه‌علم مواجهیم. گاهی شبه‌علم وارد حوزه دین و مذهب می‌شود، یا در قالب دین‌های نوظهور با رنگ و بوی بیزینسی، مثل قانون جذب. این‌ها همگی مدعی داشتن حقیقت‌اند. اما واقعاً چه چیزی عمر متوسط انسان‌ها را بیشتر کرده؟ علم. رعایت علم در زمینه‌هایی مثل بهداشت و سلامت.

بله، ما در مسیر خوبی هستیم. ممکن است سردردهای جدیدی پیدا کنیم، مثل زمان ورود کامپیوترها که اولش ویروسی هم نبود، اما بعداً ویروس‌ها هم آمدند. ولی همین دردسرها ما را حرفه‌ای‌تر کردند، کمک کردند سیستم‌های بهتری بسازیم. حتی کسانی که خرابکاری می‌کنند هم در واقع به ما کمک می‌کنند بفهمیم کجا سیستم‌مان باگ دارد. این چرخه دنیا است.

حالا برسیم به بحثی که گفتی در مورد شبه‌علم. شبه‌علم، همون‌طور که گفتی، به چیزی گفته میشه که شواهدی براش هست، ولی هنوز اثبات نشده. و خیلی وقت‌ها، خود علم هم اول تئوری بوده، بعد از مدتی اثبات شده، مثل نظریه نسبیت. حالا با کمک هوش مصنوعی، می‌تونیم سریع‌تر ارتباطات بین داده‌ها را پیدا کنیم. چون اطلاعات بیشتری داریم و قدرت پردازش بالاتری هم هست. در نتیجه، هم شبه‌علم زودتر رسوا میشه، هم علم زودتر اثبات. از این نظر، موافقم که حجم زیادی از کلاهبرداری‌ها حل می‌شن. میزان اطلاعات اشتباه در دنیا پایین میاد.

اما نکته‌ای که پیش میاد اینه که آدم‌ها ممکنه در استفاده از این ابزارها، ساده‌لوح‌تر بشن. یعنی به جای اینکه خودشون تحقیق کنن، همون جواب اولی که هوش مصنوعی میده رو بپذیرن. قبلاً می‌رفتن ده‌تا سایت می‌خوندن، حالا با یه پرسش از هوش مصنوعی، سریع جواب می‌گیرن. و خب این باعث میشه عمق درک کمتر بشه.

ولی باید بدونیم که این رفتارها از قبل هم بوده. خیلی‌ها وقتی چیزی را گوگل می‌کنن، اولین سایتی که بالا میاد رو باور می‌کنن. حالا فرقش اینه که جواب اولی که از هوش مصنوعی می‌گیرن، معمولاً دقیق‌تر و بهتره. یعنی خود رفتار انسان‌ها تغییر نکرده، ابزارها عوض شدن. ما باید مشکل رو در انسان ببینیم، نه در تکنولوژی. انسانه که باید اصلاح بشه، با کمک روان‌شناسی، رفتارشناسی و آموزش.

در نهایت، هر انسانی هم خودش یک سیستم زنده است، از اعضای مختلف بدن، که با هم همکاری می‌کنن تا انسان زنده بمونه. وقتی یه بخش مثل قلب یا روان آسیب می‌بینه، باید درمانش کرد. این سیستم خیلی پیچیده‌ست، چون میلیون‌ها سال طول کشیده تا به این نقطه برسه. من دیدگاهم اینه. شاید بشه از زوایای دیگه هم نگاه کرد، ولی این جمع‌بندی‌ایه که از بحثمون دارم:

ما یک دوره اول داشتیم که اطلاعات از دنیای واقعی وارد اینترنت شد، بعدش ابزارها و خدمات دیجیتال روی اون اطلاعات شکل گرفت. حالا داریم وارد دوره سوم می‌شیم: دورانی که داریم فرمان رو به کامپیوترها می‌دیم. دیگه اون کنترلی که قبلاً دست خودمون بود، داره از دستمون درمیاد.

سؤال اصلی که الان پیش می‌آید این است که چقدر می‌توانیم به فناوری اعتماد کنیم و اصلاً آیا این اعتماد در نهایت ما را خوشبخت‌تر می‌کند یا خیر؟ چون اگر به آی‌تی و تکنولوژی اعتماد کنیم، آن‌وقت چه بهتر! تمام فرمان‌ها—گاز، ترمز، هدایت و…—را به دست فناوری می‌سپاریم. اما در سمت مقابل، ممکن است این ماشین بزرگ به ضرر انسان‌ها کار کند یا اینکه صاحبان و گردانندگان آن، با نیت سودجویی، از فناوری علیه منافع عمومی استفاده کنند. پس آیا نباید ترمز آن را کشید؟ اینجا دقیقاً به چالش فلسفی «اعتماد به فناوری» می‌رسیم.

در واقع آیندهٔ ما به پاسخی که به این سؤال می‌دهیم بستگی دارد. من و تو، هر چند به‌تنهایی شاید نتوانیم جلوی این موج عظیم را بگیریم، اما می‌توانیم درباره‌اش صحبت کنیم و در حد خودمان تصمیم بگیریم که کدام موج را سوار شویم و کدام را کنار بگذاریم.
مثلاً در حوزهٔ برنامه‌نویسی، نسل جدیدی از توسعه‌دهندگان داریم که وقتی نیاز به کد دارند، چت‌جی‌پی‌تی را باز می‌کنند، سؤال می‌پرسند، جواب را کپی و پیست می‌کنند و سریعاً پروژه را جلو می‌برند. این همان «نسل اول» است: کسانی که کاملاً به خروجی AI اعتماد می‌کنند و چشم‌بسته از آن استفاده می‌کنند.

اما «نسل دوم»، امثال ماست: ما از AI کمک می‌گیریم، سؤال می‌پرسیم، اما بعد کد تولیدشده را خودمان می‌خوانیم، ویرایش می‌کنیم و صحتش را بررسی می‌کنیم. اعتماد‌مان مشروط است و هیچ‌وقت ۱۰۰٪ نیست.

«نسل سوم» هم کسانی هستند که هنوز به این ابزارها اعتماد ندارند یا بلد نیستند از آن‌ها استفاده کنند و کلاً سراغ AI نمی‌روند. این گروه کم‌کم در حال حذف شدن است یا دست‌کم جایگاه‌شان در صنعت تغییر می‌کند، چون سرعت پیشرفت تکنولوژی آن‌قدر بالاست که اگر بلد نباشی ازش استفاده کنی، از صحنه رقابت کنار گذاشته می‌شوی. شاید نقش این گروه به سمت «مدیریت»، «نظارت» و «معماری راهبردی» تغییر کند، اما دیگر به عنوان تولیدکنندهٔ مستقیم کد نمی‌توانند رقابت کنند.

بنابراین دعوای اصلی میان نسل اول و دوم است: آیا باید بی‌قیدوشرط به سیستم اعتماد کنیم، یا نه؟ و اگر نه، چگونه حدود و قوانین استفاده را تعیین کنیم؟

من خودم وقتی در مهندسی نرم‌افزار با AI کار کردم، دیدم که اعتماد صددرصد به سیستم کاری اشتباه است؛ زیرا درک AI از دنیای واقعی هنوز بسیار محدود است. یک تجربهٔ شخصی‌ام این بود که قبل از ظهور ابزارهای مولد تصویر (مثل Midjourney)، اپلیکیشن‌های زیادی را امتحان کردم و با توسعه‌دهندگان جوان در مورد آن‌ها صحبت می‌کردم. چند ماه بعد که AI تصویری آمد، دقیقاً فهمیدم چه پتانسیلی دارد—اما همچنان یک سال طول کشید تا بفهمم کجا می‌تواند اشتباه کند و کجا نه.

یک درسی که گرفتم این بود: وقتی تکنولوژی جدیدی معرفی می‌شود، نباید بگوییم از صفر تا صد می‌توان به آن اعتماد کرد. باید شناخت کافی از قابلیت‌ها و محدودیت‌هایش داشته باشیم؛ باید توانایی‌هایش را استخراج کنیم و از ضعف‌هایش آگاه باشیم تا راه‌های جبران را طراحی کنیم. هیچ سیستمی کامل نیست، به‌خصوص در مراحل اولیهٔ خود.

در فلسفهٔ علم، علم را معمولاً به سه دسته تقسیم می‌کنند:

  1. علم نوظهور (Emergent Science): تازه معرفی شده و پختگی لازم را ندارد، باگ و خطاهای زیادی دارد و هنوز باید در دنیای واقعی آزموده شود.

  2. علم نرمال (Normal Science): آزمون و خطاهای متعدد روی آن صورت گرفته، در بسیاری از مسائل پاسخگو بوده، ولی هنوز نمی‌دانیم کجاها مشکل‌ساز می‌شود.

  3. علم بحران‌زده (Revolutionary Science): هنگامی که می‌فهمیم مفروضات علم نرمال جواب نمی‌دهد—مثل فیزیک نیوتنی که تا قبل از انیشتین پذیرفته شده بود، اما در مقیاس‌های کیهانی ناکارآمدی‌اش آشکار شد و نظریه‌های جدید شکل گرفت.

AI امروز در دستهٔ اول است: نوظهور، با قابلیت‌های فراوان اما ناشناخته. طی زمان، با آزمودن و خطا متوجه می‌شویم کجاها قابل اعتماد است و کجا نه. سپس آن حوزه‌ها وارد قلمرو علم نرمال می‌شوند تا بالاخره در صورت ناکافی بودن، نیاز به انقلاب علمی بعدی به وجود آید.

مثال خوب این روند، گوگل و سئو (SEO) است. در ابتدای دوران وب، مردم اولین نتیجهٔ جستجو را معتبر فرض می‌کردند و روی آن کلیک می‌کردند؛ دقیقاً مانند اعتمادی که به یک دایره‌المعارف چاپی می‌شود. صاحبان وب‌سایت‌ها برای بهره‌برداری از این عادت، محتواهای پرکلمه‌کلیدی و گاه بی‌کیفیت تولید می‌کردند تا در صدر نتایج قرار بگیرند. بعداً کاربران و خود گوگل این ساختار را شناختند: مردم می‌فهمیدند که صرف بالا آمدن در گوگل تضمین کیفیت نیست، و گوگل به موازات آن الگوریتمش را بهبود داد تا ارزش محتوا معیار اصلی رتبه‌بندی شود.

بنابراین هزینهٔ بهبود تکنولوژی غیرقابل اجتناب است؛ اگر بخواهیم محصول کاملاً پرفکت و بی‌نقص داشته باشیم، باید برای آن منابع و تلاش زیادی صرف کنیم.

یکی از مهم‌ترین حوزه‌هایی که AI در آن می‌درخشد، «اعتبارسنجی داده‌ها (Data Validation)» است. تصور کن در یک بانک یا شرکت بیمه، حجم عظیمی از داده‌ها باید بررسی شود تا تقلب و سوءاستفاده تشخیص داده شود. قبلاً یک یا چند نفر مسئول بودند که داده‌ها را دستی چک کنند و افراد متقلب را شناسایی کنند. اما الان با AI می‌توان حجم عظیمی از داده را تحلیل و تقلب‌ها را با دقت بالا تشخیص داد. انسان فقط نقش نهایی تأیید را ایفا می‌کند.

موج بعدی پس از تولید محتوا و تصاویر توسط AI، همین «تحلیل و پردازش داده‌های سازمانی» خواهد بود: شرکت‌ها سرویس‌هایی ارائه می‌دهند که AI به‌طور خودکار گزارش، هشدار و تصمیم‌سازی می‌کند. دیگر لازم نیست تیم‌های بزرگ داده‌کاوی و BI داشته باشیم؛ AI خودش این کار را انجام می‌دهد.

وقتی از آینده می‌پرسی، برداشت من این است که نیاز به «دولوپر» در کارهای روتین—مثل نسخه‌های اولیهٔ وب‌سایت‌ها و اپلیکیشن‌ها—به شدت کاهش می‌یابد. AI این وظایف را به‌خوبی انجام می‌دهد. اما آن‌چه بیش از هر چیز به آن نیاز پیدا می‌کنیم، «مالک محصول (Product Owner)» یا «مدیر محصول (Product Manager)» است؛ کسی که ایده دارد و می‌تواند آن را با کمک AI به محصول نهایی تبدیل کند. AI قربانی توسعه و پیاده‌سازی می‌شود، ولی ایده و جهت‌گیری استراتژیک کار انسانی است.

اگر روند تاریخی فناوری را در نظر بگیریم، می‌بینیم که هر تکنولوژی زمان بیشتری برای اندیشیدن و خلاقیت به ما داده:

  • در دوران شکارچی-گردآورنده، اکثر وقت صرف تأمین غذا می‌شد.

  • با انقلاب کشاورزی، این زمان آزاد شد.

  • انقلاب صنعتی دوباره زمان ما را بیشتر کرد.

  • حال با عصر دیجیتال و AI قرار است وقت بیشتری برای اندیشه و خلاقیت داشته باشیم.

نکته‌ای هم دربارهٔ نسل‌های جدید وجود دارد: آن‌ها دیگر تمایلی به «کارمندیِ صرف» ندارند. یکی از مسیرهای موفقیت برای‌شان استریم بازی است، یا اینفلوئنسری در شبکه‌های اجتماعی. یعنی دارند از ساختار کلاسیکِ کارمندی فاصله می‌گیرند و خلاقیت‌شان را در قالب‌های نوین اقتصادی به کار می‌گیرند.

از سال‌های ۲۰۱۳–۲۰۱۴ شاهد بودیم که «فرانت‌اند» و «بک‌اند» از هم جدا شدند، مفاهیم UI/UX و Scrum Master و Product Owner مطرح شدند، تیم‌ها بزرگ و تخصصی شدند و نقشهٔ راه فناوری پیچیده‌تر شد. اما با پیشرفت AI، احتمالا روند معکوس را خواهیم دید: بسیاری از وظایف تخصصی به AI سپرده می‌شود و نقش انسان به طراحی کلان، نظارت بر خروجی‌ها و خلق ایده‌های نو می‌رسد.

حالا که همه با کمک AI تقریباً همه‌چیز رو انجام می‌دن و در زمینه‌های مختلف تخصص پیدا کردن، می‌رسیم به چالش‌های بعدی. یکی از مهم‌ترین مسائلی که به ذهن خیلی‌ها می‌رسه، اینه که با گسترش ابزارهای هوش مصنوعی، پروپاگاندا و اخبار جعلی شدیدتر خواهد شد و تشخیص دروغ از واقعیت به یک ضرورت اساسی و مهم تبدیل می‌شه.

اما نقطهٔ کلیدی اینجاست که ما به‌عنوان انسان، هیچ‌وقت نمی‌تونیم کاملاً از این مسئله جدا بمونیم؛ بلکه لازمه یک ابزار یا سیستمی داشته باشیم که بتونه اخبار واقعی رو از دروغ تشخیص بده و تناقض‌ها و ادعاهای غلط رو با هم مقایسه کنه. اگر نتونیم چنین ابزاری رو داشته باشیم، وارد دنیایی می‌شیم که بسیار پیچیده و دشوار خواهد بود.

می‌تونیم این‌طور بگیم که ساختن همین ابزارهای «اعتمادساز» می‌تونه بخش عمده‌ای از کسب‌وکارهای آینده رو تشکیل بده. البته هوش مصنوعی همون‌قدر که در دست انسان‌های درست سودمند واقع می‌شه، می‌تونه در دست افراد نادرست هم به ابزاری خطرناک تبدیل بشه. در نتیجه یک رقابت دائمی بین این دو جبهه شکل می‌گیره.

راه‌حل از نظر من اینه که در سیستم‌های آموزشی‌مون، تمرین کنیم چگونه واقعیت را از فریب تشخیص بدیم. برای این کار باید با «خطاهای شناختی» آشنا بشیم؛ آن دسته از سوگیری‌هایی که ناخودآگاه ذهن ما را تحت تأثیر قرار می‌دهند، به‌ویژه وقتی در لحظات تصمیم‌گیری سریع قرار داریم.

با شناخت دقیق این خطاها—مثل سوگیری تأیید (Confirmation Bias)، سوگیری دسترسی (Availability Bias) و غیره—می‌توانیم ابزارهای ذهنی‌ای بسازیم تا در مواجهه با اخبار و اطلاعات، درست‌تر قضاوت کنیم. این مهارت، هم‌ارز با یک سپر حفاظتی در برابر پروپاگاندا و اطلاعات نادرست عمل می‌کنه و تا زمانی که بشر هست و تکنولوژی رو به‌کار می‌گیره، تفکیک دقیق حقیقت از فریب، کاری است که هیچ ماشینی به تنهایی قادر به انجامش نیست.

واقعاً این داستان‌ها وجود داره، و نکته‌ای که نباید فراموش کنیم اینه که ابزاری که داریم استفاده می‌کنیم، جدا از کاری که انجام می‌دیم نیست. همه‌چیز برمی‌گرده به همون منطق. منطقی که از زمان ارسطو وجود داشته. اون موقع ارسطو بهش می‌گفت «تو فالس»، ما امروز بهش می‌گیم صفر و یک.

همهٔ این ساختارهایی که الان تو برنامه‌نویسی استفاده می‌شن، مثل if و while، ریشه‌شون همون‌جاست. یعنی قدمت این مفاهیم خیلی بیشتر از چیزیه که به‌نظر میاد.

می‌تونستیم یه بحث جدا در مورد همین موضوع داشته باشیم که چقدر از مفاهیمی که ما امروز باهاشون درگیریم، تو گذشته هم بودن. مثلاً وقتی در مورد فضای ابری (Cloud) صحبت می‌کنیم، من تو یه کتاب از سال ۱۹۹۰ دیدم که نویسنده‌اش دربارهٔ یه سیستم‌عامل ابری حرف زده بود. یعنی هنوز دنیای ما به اون‌جا نرسیده بود ولی اون آدم تئوریشو مطرح کرده بود.

واقعیت اینه که خیلی از مفاهیم آینده، همین حالا هم وجود دارن. فقط ما نمی‌دونیم که کدومشون قراره محقق بشن و کدومشون نه. بعضیاشون هنوز ابزار واقعیت‌شدن رو ندارن، بعضیاشون فقط ایده‌ان، و بعضیا هم دیر یا زود به واقعیت تبدیل می‌شن.

این‌ها چیزهایی هست که تو ذهنم همیشه می‌چرخه، ولی چون وقت کمه، می‌خوام یه بحث دیگه رو هم مطرح کنم، اونم بحث دنیای فایننسه.

بحث خیلی مهمیه، چون کسب‌وکار بدون پول شکل نمی‌گیره. سؤال اینه که آیندهٔ پول به چه سمتی می‌ره؟ ما یه زمانی داشتیم که مردم از بانک‌ها وام می‌گرفتن. بعدش رسیدیم به دوران کراودفاندینگ که مردم دسته‌جمعی پروژه‌ها رو سرمایه‌گذاری می‌کردن. بعدش هم وارد دورهٔ کریپتو شدیم؛ پول‌هایی که تو شبکه‌های مجازی جابجا می‌شن و به شکل عجیبی ارزش پیدا می‌کنن.

حالا با این همه رشد کامپیوتر و تکنولوژی، آیندهٔ بازار مالی چطور خواهد شد؟ آیا بانک‌ها و سرمایه‌گذاری سنتی باقی می‌مونن یا تغییر شکل می‌دن؟

چیزی که من دارم می‌بینم با توجه به اتفاقاتی که داره می‌افته، اینه که یه ترنزیشن بزرگ در پیشه. شاید حتی سیستم مالی به‌کلی تغییر کنه.

یه زمانی مردم مجبور بودن به یه نفر یا یه نهاد اعتماد کنن، چون گزینهٔ دیگه‌ای نبود. می‌گفتن ما به این اعتماد می‌کنیم، و اونم پول چاپ می‌کرد. اما الان داستان فرق کرده. حالا خود مردم ممکنه تصمیم بگیرن که با تتر معامله کنن یا نکنن.

اینجاست که انتخاب مردم اهمیت پیدا می‌کنه.

یه لایهٔ عمیق‌تر از بحث هم هست که تو بعضی مطالعه‌هام دیدم: اینکه بعد از فروپاشی احتمالی سیستم مالی جهانی (که شاید خیلی هم دور نباشه)، یه نوع جدیدی از پول وارد می‌شه؛ چیزی به اسم Social Credit یا «اعتبار اجتماعی».

خیلی برام جالب بود. یعنی چی؟ یعنی اینکه سیستم مالی سنتی، مثل بازار بورس، کم‌رنگ می‌شه و جای خودش رو می‌ده به یه ساختار جدید که توش پول، فقط پول نیست.

شما ممکنه اعتبار بگیری نه بر اساس پولی که تو حسابت هست، بلکه بر اساس ارزشی که توی اجتماع ایجاد کردی.

سه‌تا فضای ارزش شکل می‌گیره:

  1. اطلاعاتی – مثل کریپتوکارنسی‌ها که ارزششون از بلاک‌چین و اعتماد شبکه میاد.

  2. مادی – مثل طلا، خونه، ماشین، که همچنان وجود دارن.

  3. اجتماعی – چیزی شبیه سوشیال کردیت که توش شما با لایک، مشارکت، و اعتبار اجتماعی‌تون ارزش‌گذاری می‌شی.

مثلاً یه مدل شبیه سوشیال کردیت چین که توش دوربین‌ها و سیستم‌های دولتی مردم رو زیر نظر دارن. یا مدلی شبیه گیت‌هاب و شبکه‌های اجتماعی که مردم خودشون به هم ستاره و امتیاز می‌دن و اینا می‌شه معیار اعتبار.

این فضا به‌شدت داره جدی می‌شه. شاید باورت نشه، ولی پیش‌بینی‌ها (چه از طرف بعضی تئوریسین‌ها، چه از طرف خودم) نشون می‌ده که این تغییرات می‌تونن توی بازه‌ای کمتر از ۱۰ تا ۱۵ سال آینده اتفاق بیفتن.

یعنی نه توی پنجاه سال دیگه، بلکه خیلی زودتر.

و وقتی این اتفاق بیفته، دیگه پول فقط یه اسکناس چاپی یا یه عدد توی حساب بانکی نیست. بلکه اعتبار اجتماعی، مشارکت، و حضور توی اجتماع، می‌شن پایه‌های اصلی ارزش مالی.

ما وارد دنیای عجیبی خواهیم شد. دنیایی که هم ترسناکه، هم هیجان‌انگیز. باید ببینیم به چه شکل پیش می‌ره...

پدرام جان، واقعاً ممنونم که دعوت ما رو پذیرفتی. حضور و حرف‌هات خیلی ارزشمند بود و واقعاً استفاده کردیم.

از شما بینندگان عزیز هم صمیمانه تشکر می‌کنم که تو این حدود یک ساعت و نیم همراه ما بودید. می‌دونم بحث‌هامون طولانی شد، ولی سعی کردیم تا جایی که ممکنه خلاصه و جمع‌وجورش کنیم.

تو ضبط اولیه خیلی مفصل‌تر حرف زدیم و مجبور شدیم جاهایی رو کوتاه کنیم تا بتونیم یه تصویر کلی از موضوعات بهتون بدیم.

اگه بخشی از صحبت‌ها براتون جالب بود یا دوست دارید بیشتر روش تمرکز کنیم، حتماً تو کامنت‌ها بهمون بگید. خیلی خوشحال می‌شیم فیدبکتون رو بخونیم و درباره‌ش بیشتر صحبت کنیم.

از طرف خودم، از جواد عزیز و از همه شما ممنونم. تا دیدار بعدی، خوب و خوش و سلامت باشید.

Discussion about this episode